دراین مطلب چیزهای جالبی درباره ی ادبیات وجود دارد.
امیدوارم لذت ببرید.
برای دیدن کل مطلب به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
مقدمه
در این نکته که حماسه ی ملی ایران بنیانی اساطیری دارد، اکثر دانشمندان اتفاق نظر دارند، اما باید چگونگی و کیفیت گذار از اسطوره به حماسه را در شاهنامه، تا آنجا که مقدور است، بررسی و تحلیل کرد. اساطیر هر ملتی پیرامون آفرینش، ایزدان، انسان و طبیعت، و ارتباط میان انسان و هستی، و نگهدارنده ی کهن نمونه های آن ملت است. از این رو، اسطوره های شاهنامه به نوعی روایتگر ساختارهای اجتماعی، آیین ها و نمونه های اخلاقی و رفتاری ایرانیان باستان به شمار می روند.
از سوی دیگر، حماسه به روایاتی طولانی گفته می شود که عمدتاً منظوم اند و «به زبانی پهلوانانه سروده شده، از دلاوری های پهلوانان و شاهان بلندآوازه و قهرمان قوم در زمانی بسیار کهن (ولی نه آغازین بدان گونه که در اساطیر وجود دارد)، یا در عصر تاریخی و از فتوحات جهان گشایانه ی آنان یاد می کنند.
در حماسه نیز می توان با رفتارهای اجتماعی و ساختار قومی آشنایی پیدا کرد، اما در اساطیر بیشتر با برداشت های جهان شناختی روبه رو هستیم.
اسطوره و حماسه گاه چنان در هم ادغام شده اند که نمی توان آنها را کاملاً از هم جدا کرد. مثلاً کیومرثِ شاهنامه را نمی توان کاملاً از گیومرتن اساطیری جدا پنداشت. چون این دو مکمل یکدیگرند.
کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای. کیومرث در اوستا gayo. Maretan و در پهلوی gayomard به معنای «زندگی میرنده» نام نخستین انسان است. در بندهش آمده که کیومرث پهنایش با درازایش برابر است، او را بیشتر به نطفه ی نخستین شبیه می سازد تا انسان واقعی و میان او و آسمان که آن هم درازا و پهنایش برابر است، نوعی شباهت و ارتباط دیده می شود. (بهار، ۱۳۷۵: ۴۹) این نطفه همان تخمه ی کیومرث است که از آن گیاه ریواس رویید که به نخستین جفت انسان، یعنی مشی و مشیانه مبدل شد (یار شاطر، ۱۳۶۸: ۵۲۶)
معمولاً در اساطیر همه ی اقوام، خدایان اساطیری به نیاکان و فرمانروایان برتر تبدیل می شوند یا برعکس، «خدایان اساطیری گذشته خدایی را فرو نهاده، از عالم اساطیر به جهان حماسه فرود آمده اند و در عداد فرمانروایان و پهلوانان بزرگ و آغازین قوم خویش قرار گرفته اند.» (همان: ۹۵)
ادبیات چیست؟
ادبیات یکی از گونه های هنر است و کلمات، مصالح و موادی هستند که شاعر و نویسنده با بهره گیری از عواطف و تخیلات خویش آن ها را به کار می گیرد و اثری ادبی و هنری پدید می آورد.
در آثار ادبی، نویسنده و شاعر می کوشد اندیشه ها و عواطف خویش را در قالب مناسب ترین و زیباترین جملات و عبارات بیان کند. این آثار همان گفته ها و نوشته هایی هستند که مردم در طول تاریخ آنها را شایسته ی نگهداری می دانند و از خواندن و شنیدن شان لذت می برند.
فرهنگ درخشان ما جلوه گاه آثار ادبی بسیاری مانند شاهنامه، تاریخ بیهقی، مثنوی مولوی، بوستان و گلستان سعدی، غزلیات حافظ و … است که در شمار غنی ترین و شیواترین آثار ادبی جهان قرار دارند.
ما نیز باید مانند نیاکان خویش، قدر این سرمایه های گرانبها را بدانیم؛ با خوب خواندن و درست فهمیدن این آثار ارزشمند، در نگهداری آنها با جان و دل بکوشیم و با تلاش روزافزون خویش بر غنا و عظمت آنها بیفزاییم.
این حقیقت را باور داشته باشیم که با وجود این میراث جاوید سرمایه ی باارزش- که مایه ی سربلندی ما در میان اقوام و ملل جهان است- می توانیم با نمایاندن درهایی از دریای ادب خویش، بیگانگان را نیز از فرهنگ و ادب ما بهره مند سازیم.
درآمدی بر انواع ادبی
در همه ی شاخه های دانش و هنر، دسته بندی و تقسیم به انواع، برای آسان تر شدن شناخت و فراگیری سریع تر لازم است. برای شناخت و سنجش آثار ادبی نیز این کار ضرورت دارد.، گذشتگان ما آثار ادبی را به طور عمده، براساس صورت و شکل ظاهری تقسیم بندی می کردند و همان گونه که می بینیم، جز دو قالب شعری قصیده و غزل، دیگر قالب ها مانند رباعی، دوبیتی، مثنوی و … براساس شکل نام گذاری شده اند. دسته بندی ونام گذاری آثار نثر فارسی نیز بر پایه ی شیوه ی نگارش آنها بوده است؛ مانند نثر ساده و مسجع و …
در ادبیات جهان، آثار ادبی براساس اندیشه و محتوا به چهار نوع حماسی، غنایی، نمایشی و تعلیمی تقسیم بندی شده است.
درآمدی بر ادبیات داستانی (سنتی)
ادبیات غنایی
ادبیات تعلیمی
ادبیات حماسی
حماسه یکی از انواع ادبی و در اصطلاح روایتی است داستانی از تاریخ تخیلی یک ملت که با قهرمانی ها و اعمال و حوادث خارق العاده در می آمیزد، ویژگی اصلی حماسه، تخیلی بودن و شکل داستانی آن است. وجود انسان های آرمانی و برتر که از نظر نیروی جسمانی و معنوی برگزیده و ممتاز هستند، از دیگر ویژگی های حماسه به شمار می آید.
در حماسه رویدادهای غیرطبیعی و خلاف عادت فراوان دیده می شود و همین رویدادهاست که می تواند آرمان ها و آرزوهای بزرگ ملتی را در زمینه های مذهبی، اخلاقی و نظام اجتماعی نشان دهد و عقاید کلی آن ملت را درباره ی مسایل اصلی انسانی مانند آفرینش، زندگی، مرگ و جز آن بیان کند.
شاهنامه ی فردوسی نمونه ی اعلای حماسه است که استاد سخن، بزرگترین شاعر حماسه سرا ابوالقاسم فردوسی ۳۲۹- ۴۱۶ ه ق نظم آن را آغاز کرد. فردوسی بیش از سی سال برای نظم شاهنامه رنج برد و آن گونه که خود گفته است کاخی از نظم پی افکند که از باد و باران گزند نمی یابد. شاهنامه را می توان به سه بخش اساطیری، حماسی و تاریخی تقسیم کرد. غم نامه ی رستم و سهراب از برجسته ترین داستان های حماسی شاهنامه است.
منظومه های حماسی
حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح، شعری است داستانی با زمینه های قهرمانی، قوی و ملی که حوادثی خارق العاده در آن جریان دارد. در این نوع شعر، شاعر هیچ گاه عواطف شخصی خود را در اصل داستان وارد نمی کند و آن را طبق میل خود تغییر نمی دهد، به همین سبب در سرگذشت یا شرح قهرمانی های پهلوانانه و شخصیت های داستان خود،هرگزدخالت نمی کندوبه میل خود در موردآنها داوری نمی کند.
در این جا، شاعر با داستان هایی شفاهی و مدون سرو کار دارد که در آنها شرح پهلوانی های عواطف و احساسات مختلف مردم یک روزگار و مظاهر میهن پرستی و فداکاری و جنگ با تباهی و سیاهی ها آمده است.
انواع منظومه حماسی
در ادبیات ملل، از یک دیدگاه، دو نوع منظومه ی حماسی می توان یافت.
منظومه های حماسی طبیعی و ملی
که عبارت است از نتایج افکار و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن ها تنها برای بیان عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانی ها، جان فشانی ها و در عین حال، لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن ها معینی از دوران حیات ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم. از این گونه منظومه های حماسی می توان حماسه کیل گمش و ایلیاد و ادیسه هومر، شاعر بزرگ یونان باستان و شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی را در ادبیات فارسی نام برد. در این دسته منظومه ها شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدون کتبی یا شفاهی را با قدرت شاعرانه ی خویش نقل می کند.
منظومه های حماسی مصنوع
در این منظومه ها شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی سروکار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها، شاعران آزادند با رعایت قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دلخواه موضوع داستان خود را ابداع کنند و تخیل خود را در آن دخیل سازند، از این دسته می توان ظفرنامه ی حمدالله مستوفی در زبان فارسی و “انه ادید” سروده ی ویرژیل، شاعر روم باستان را برشمرد.ادبیات حماسی را از چشم اندازی دیگر، به حماسه های اساطیر و پهلوانی، حماسه های عرفانی و حماسه های دینی تقسیم کرده اند.
حماسه اساطیری قدیمی ترین و اصیل ترین نوع حماسه است. این گونه حماسه مربوط به دوران ماقبل تاریخ است و بر مبنای اساطیر شکل گرفته است. مثل حماسه سومری گیل گمش و بخش اول شاهنامه فردوسی (تا داستان فریدون). در این قسمت شاهنامه از “اوایل” سخن رفته است و مثلاً گفته شده است که اول کسی که گرمابه ساخت یا نوشتن آموخت که بوده است. قسمت هایی از ایلیاد و اودیسه رامایانه و مهابهاراتا را هم می توان جزو حماسه های اساطیری دانست. البته گاهی نمی توان ردپای قهرمان را دقیقاً در تاریخ جستجو کرد. در حماسه های پهلوانی، قهرمان معمولاً یک پهلوان مردمی است و برای او مرگ بهتر از ننگ است.
حماسه دینی یا مذهبی
قهرمان این نوع حماسه یکی از رجال مذهبی است و ساخت داستان حماسه بر مبنای اصول یکی از مذاهب است، مثل کمدی الهی دانته، خاوران نامه ابن حسام (شاعر قرن نهم) خداوند نامه ملک الشعراء صبای کاشانی.
برخی از محققان، برای این نوع، حماسه های اخلاقی نام گذاشته اند و مهابهاراتا و رامایانا را مثال زده اند. به نظر ما حماسه های اخلاقی همان حماسه های دینی هستند و حتی می توان به آنها حماسه فلسفی هم گفت، زیرا در آنها مسایل عمیقی تفکر بشری از قبیل مرگ و زندگی و خیر و شر مطرح شده است.
معمولاً اقوامی که دارای زندگی فعال بودند و با اقوام دیگر جنگ یا صلح داشتند، دارای حماسه پهلوانی هستند؛ مانند یونانیان و ایرانیان باستان. اما اقوامی که فعالیت های برون مرزی نداشتند و به اصطلاح در خود بودند، بیشتر حماسه های دینی و فلسفی دارند، مانند چینیان و مصریان و هندیان باستان. در ایران هم بعد از حملات خانمانسوزی از قبیل حمله غزان و مغولان و تیموریان، زندگی درونی و درونگرایی بر زندگی بیرونی و برونگرایی غالب آمد و حماسه های عرفانی، جای حماسه های پهلوانی را گرفت.
حماسه های عرفانی
این نوع حماسه در ادبیات فارسی فراوان است. در این گونه، قهرمانان بعد از شکست دادن دیو نفس و طی سفری مخاطره آمیز در جاده طریقت، در نهایت به پیروزی که همانا حصول جاودانگی، از طریق فنا فی الله است، دست می یابد. تمثیلی سروده شده است. بگهوت گیتا را هم که از متون مذهبی هند محسوب می شود، گاهی حماسه عرفانی خوانده اند.
ممکن است انواع دیگری از حماسه هم وجود داشته باشند. مثلاً در ادبیات اروپایی نوعی از حماسه هست که به آن حماسه طنز و مسخره Mock Epic می گویند. این نوع حماسه برخلاف حماسه های واقعی، از زندگی امروزین انسان مایه می گیرد و جنبه طنز و مسخره دارد. بودلر می گوید: “حماسه طنز آن است که از زندگی امروزی بشر، ابعاد حماسی را استخراج و مشخص کنیم و به خود نشان دهیم که چگونه با کراوات و پوتین های واکس زده شاعرانه زندگی می کنیم و بزرگیم.” این نوع حماسه در ادبیات فارسی چندان مرسوم نیست، اما به هر حال ما هم نوعی حماسه مسخره داریم که قهرمان آن به اصطلاح یک “پهلوان پنبه” است، یا کسی است که در توهمات خود اوضاع و احوال دیگری را می بیند، مثل رمان معروف دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشک زاد. دن کیشوت سروانتس را هم شاید بتوان از این مقوله محسوب داشت.
در اینجا توضیح این نکته ضروری است که حماسه در هر صورت، چه فلسفی باشد چه عرفانی و چه اساطیری باید همواره در بافتی از شهسواری ها و بهادری ها و خطر کردن ها ارائه شود. به عبارت دیگر دل به دریا زدن ها و تن به خطر سپردن ها، مشخصه ها اصلی حماسه است.
ویژگی های حماسه
هر حماسه باید دارای چهار زمینه ی داستانی، قهرمانی، ملی، خرق عادت باشد.
زمینه داستانی حماسه
یکی از ویژگی های حماسه، داستانی بودن آن است بنابراین حماسه را می توان مجموعه ای از حوادث دانست. با این که در حماسه – بی هیچ تردیدی- مجموعه ای از وصف ها، خطبه ها و تصویرها وجود دارد، اما همه ی این عناصر نسبت به داستانی بودن در مرتبه ی دوم هستند.
زمینه قهرمانی حماسه بیشترین موضوع حماسه را اشخاص و حوادث تشکیل می دهند و وظیفه ی شاعر حماسی آن است که تصویرساز انسان هایی باشد که هم از نظر مادی ممتازند و هم از لحاظ نیروی معنوی، قهرمانان حماسه، با تمام رقتی که از نظر عاطفی و احساسی در آنها وجود دارد، قهرمانانی ملی هستند؛ مانند “رستم” در شاهنامه ی فردوسی.
زمینه حماسی ملی
حوادث قهرمانی که به منزله تاریخ خیالی یک ملت است در بستری از واقعیات جریان دارند. واقعیاتی که ویژگی های اخلاقی نظام اجتماعی، زندگی سیاسی و عقاید آن جامعه را در مسایل فکری و مذهبی در بر می گیرد. شاهنامه نیز تصویری است از جامعه ی ایرانی در جزئی ترین ویژگی های حیاتی مردم آن. در همان حال که با خواندن شاهنامه از نبردهای ایرانیان برای کسب استقلال و ملیت در برابر ملل مهاجم، آگاهی می یابیم، مراسم اجتماعی، تمدن و مظاهر و مدنیت و اخلاق ایرانیان و مذهب ایشان و حتی خوشی های پهلوانان و بحث های فلسفی و دینی آنان مطلع می شویم.
زمینه خرق عادت
از دیگر شرایط حماسه، جریان یافتن حوادثی است که با منطق و تجربه ی علمی سازگاری ندارد. در هر حماسه ای، رویدادهای غیرطبیعی و بیرون از نظام عادت دیده می شود که تنها از رهگذر عقاید دینی عصر خود، توجیه پذیر هستند. هر ملتی، عقاید ماورای طبیعی خود را به عنوان عاملی شگفت آور، در حماسه ی خویش به کار می گیرد و بدین گونه است که در همه ی حماسه ها، موجودات و آفریده های غیرطبیعی، در ضمن حوادثی که شاعر تصویر می کند، ظهور می یابند. در شاهنامه نیز وجود سیمرغ، دیو سپید، رویین تن بودن اسفندیار و عمر هزار ساله ی زال … عناصر و پدیده هایی هستند که همچون رشته هایی استوار، زمینه تخیلی حماسه را تقویت می کنند.
شعر و ادبیات پایداری
تأمل و تحقیق در حوزه ی شعر و ادبیات پایداری و تبیین ابعاد گوناگون دفاع مقدس ملت ایران با بهره گیری از زبان گویای هنر (به خصوص ادبیات) یکی از ضرورت های انکار ناپذیری است که متأسفانه تا به امروز آن گونه که درخور این رُخداد عظیم تاریخی است، مورد توجه جدّی هنرمندان و اصحاب قلم قرار نگرفته است.
آثاری که توسط شاعران و نویسندگان پایداری (چه در زمان وقوع حادثه ی جنگ و چه بعد از آن) خلق شده است، حجم کمی نیست، ولی در اینکه این آثار تا چه توانسته است در ابهام زدایی از این واقعه، رفع شبهات، روایت و ثبت حماسه ها، و به تصویر کشیدن و ماندگاری این رخداد شگفت تاریخی موفق باشد، جای بحث و تأمل فراوان دارد!
مقاله ی حاضر، متشکل از هشت یادداشت کوتاه، با موضوع شعر پایداری است، که در آن سعی شده مقوله ی شعر پایداری از زوایای گوناگون مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. البته طبیعی است که در قالب یک مقاله نمی توان به همه ی ابعاد این ژانر ادبی پرداخت و این مقاله تنها می تواند در حُکم پیش درآمدی برای انجام تحقیقات گسترده تر و جدّی تر در این حوزه باشد.
اهتمام جدّی در پرداختن به شعر و ادبیات پایداری، ارائه تعریفی دقیق و قابل استناد، تبیین مؤلفه های آن، و کالبدشکافی و آسیب شناسی این گونة ادبی، یکی از ضرورت هایی است که بی اعتنایی به آن می تواند تبعات جبران ناپذیری برای نسل امروز و فردای انقلاب به همراه داشته باشد. اگر امروز ما با بهره گیری از ابزار هنری و زبان گویای هنر (به خصوص شعر و داستان) درصدد به تصویر کشیدن حماسه های جنگ و ثبت لحظه های ماندگار دفاع مقدس نباشیم، بدون شک بخش عمده ای از هویّت ملی و تاریخی خویش را به دست فراموشی سپرده ایم. از همین رو بر اصحاب قلم فرض است که از این پس با دغدغه های جدّی تر به این مهم اهتمام ورزند تا حقانیّت دفاع هشت ساله ی ملت ایران در ذهن نسل پرسش گر آینده مورد تردید و انکار قرار نگیرد.
ادبیات پایداری، جلوه ای حماسی از هنر و ادبیات موعود است
ما به عنوان یک انسان مسلمان که بهره ای از هنر داریم، چشم به آینده ی موعود دوخته ایم. آینده ای که خورشید مهدویّت در آسمان جهان می درخشد و مستضعفان به وراثت زمین برگزیده می شوند. بنابراین “هنر و ادبیات” ما باید از هم اکنون چشم به افق این آینده ی موعود بدوزد و هنرمندان ما برای رسیدن به قاف کمال چنین آینده ی روشنی، کمر همّت ببندند.
از این منظر، می توان گفت که “هنر و ادبیات پایداری”، جلوه ای حماسی از هنر و ادبیات موعود است. فلسفه ی هشت سال دفاع مقدس ملت سربلند ما نیز چیزی جز زدودن مُهر تأیید بر روی این ادعای روشن نبود، که ما با اقتدا به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، نه ظلم می کنیم و نه زیر بار ظلم می رویم، و راز و رمز پایداری و استقامت درخشان “عاشورا مردان” این مرز و بوم نیز در طول این هشت فصل عشق، ایمان و اعتقاد راسخ به حقانیّت این راه نورانی بود. ما ایستادیم تا به مستضعفان جهان جرأت و شهامت “نه” گفتن به قدرت های استکباری و شیطانی را بیاموزیم. ما ایستادیم تا به انسان بیاموزیم که “آزادی” گوهر نایابی است که تنها با ایثار جان به دست می آید. ما ایستادیم و در کوره های جنگ آبدیده شده ایم تا فرزندان ما در فردای تاریخ آزاد و سربلند زندگی کنند و با شب چراغ ایمان، خیمه های کفر و ظلمت و پلشتی را در سراسر گیتی به آتش بکشند:
“تو چرا می جنگی؟”
پسرم می پرسد:
من تفنگم در مشت
کوله بارم در پشت
بند پوتینم را محکم می بندم
مادرم
آب و آیینه و قرآن در دست
روشنی در دل من می بارد؟
پسرم بار دگر می پرسد:
“تو چرا می جنگی؟”
با تمام دل خود می گویم:
“تا چراغ از تو نگیرد دشمن” محمدرضا عبدالملکیان
و بدین گونه بود که فصل جدیدی در ادبیات معاصر به نام “ادبیات مقاومت و پایداری” گشوده شد.
ادبیات مقاومت و پایداری، ریشه در کربلا و عاشورا دارد
ادبیات مقاومت و پایداری، برآمده از جوهره و ذات فرهنگ شیعی است. در اسلام، حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، نماد مقاومت و پایداری در مقابل ظلم و کفر و شرک و باطل است. عاشورا و کربلا نیز اسطوره ای است برای همه ی عصرها و نسل ها.
بنابراین، ادبیات پایداری نیز، باید ریشه در کربلا و عاشورا داشته باشد. به همین خاطر معتقدم که اگر ما در تاریخ انقلاب اسلامی جنگی هم نداشتیم، باز هم شاعران با الهام از حماسه ی کربلا و جانباری امام حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا، همین گونه شعر می سرودند که در طول هشت سال دفاع مقدس و پس از آن سروده اند.زیرا شاعر انقلاب، شاعری دردآگاه، رسالت مدار و آرمان گراست.
ادبیات انقلاب نیز، شجره ی طیبه ای است که ریشه در آسمان ها دارد. الهامی و “وحی گونه” است. حاصل سیر و سلوکی عارفانه و کشف و شهودی عاشقانه است. ادبیات پایداری نیز (که شاخه ای پربار از ادبیات انقلاب است) آیینه ی تجلّی حقیقت و سرچشمه ی بصیرت است. شعر پایداری، شعری است با دو بال “عدالت و آزادی” و پاسدار کرامت های انسانی است. شعر مقاومت و پایداری، محصول پیوند اندیشه و تفکر، با تصویر و تخیل است. ولی در بند تخیل نیست. زیباست، ولی زیبامدار نیست. شاعران پایداری، زیبایی را در خدمت تعهد می خواهند. از همین رو، حماسه ی “دفاع مقدس”، در سرعت بخشیدن به جریان حماسه سرایی و آرمان گرایی در ادبیات ما، نقش عظیمی داشته است، که غیرقابل انکار است. البته عده ای “شعارزدگی” ادبیات دفاع مقدس را دستاویز و بهانه ای قرار داده اند که بر روی همه ی این آثار ادبی، خط بطلان بکشند، که البته این حکم خالی از غرض نیست؛ چرا که شاعران ما در زمینه ی ادبیات دفاع مقدس، آثار ارزنده ای خلق کرده اند که در طول تاریخ ادبی ما، کم نظیر و گاهی نادر است. با این حال قضاوت در این مورد با آیندگان است و شاید الآن برای قضاوت، کمی زود باشد:
صافی دل چیست؟ از “تمیز” گذشتن
آینه با زشت و خوب کار ندارد
نقش اسطوره در ادبیات کهن
به طور کلی درباره ی آثار «هومر» و «فردوسی» و نیز از اسطوره ها و برگزیدگان دو ملت سخن بسیار گفته شده است تا در ورای آن، «بزرگی»، «شرافت»، «جوان مردی»، «انسان دوستی»، «گذشت»، «میهن پرستی» و بسیاری دیگر از محسنات انسانها مورد ستایش قرار گیرد. آن چه در ادبیات کهن، به خصوص در آثار ماندگار و جاودانی چون «ایلیاد» و«ادیسه» ی هومر و«شاهنامه» ی فردوسی به نحو بارزی به چشم می خورد، روح حماسی، سلحشوری و فداکاری، جنبه ی اساطیری، نوع نگاه و دید انسان ها به جهان، همراه با جنبه های تغزلی، عاشقانه و غنایی آن هاست. به عبارتی، آن چه از آن به عنوان «فلسفه زندگی» نام برده می شود. وجه تمایز چنین آثاری است که ضرورت مطالعات و تعمق آن ها را دوچندان می کند. بی شک با یافتن وجوه مشترک تفکر بینش و اندیشه ی انسان ها در شرایط و دورانی خاص که در این جا، دو خاست گاه اندیشه ای شرق و غرب است، می توان به روح ملت ها دست یافت و هم بستگی بشر را رقم زد. چه، این آثار نه تنها در زمرة آثار بزرگ و جاویدان ادبیات ملی هر کشوری محسوب می شوند؛ بلکه تداعی کننده ی روح جمعی مردم آن سرزمین نیز هستند که در ادبیات و آثار فکری و فلسفی هر قوم و ملتی نمود عینی پیدا کرده اند.این بینش اساطیری ، با این که کاری با امور عقلی ندارد، گویی فریادی است رسا و بلند.
چرا که تا حدی به سبب همین اسطوره پردازی است که «وحدت» یک قوم حفظ می شود و شخص، هویت و اصالت و مفهوم ملی و اجتماعی می یابد و از همه مهم تر باعث می شود تا حرکتی لازم در هر قوم و ملتی به وجود آید. در این میان اما؛ اسطوره های حماسی از جای گاه خاصی برخوردار اند. خاستگاه چنین اسطوره هایی هر چند توام با تمام مشخصاتی است که ذکر شد و نیز در ادامه خواهد آمد؛ منشأ اجتماعی نیز دارد. از این جهت است که می بینیم هرگاه قومی مورد تاخت و تاز دشمن قرار گرفته؛ هرگاه موجودیت و هویت فرهنگی و اجتماعی آن به خطر افتاده، آن قوم به اسطوره سازی پناه برده است تا بدین وسیله خلای ناشی از نبود یک منجی را که بتواند از انحطاط و اضمحلال ارکان فرهنگی، ملی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن قوم جلوگیری کند سامان ببخشد. «سامسون» قهرمان افسانه ای قوم یهود که در تورات آمده، به این سبب ظهور می کند تا علیه نیروهای متجاوز و سرکوب گر؛ سدی شود و «اورشلیم» و قوم «بنی اسرائیل» را نجات دهد. یا «نیبلونگن» ها بزرگ ترین حماسه ی مردم «ژرمن»، به عقیده ی بسیاری عکس العمل اروپای شمالی در برابر شکست و منکوب شدن مردم این سرزمین ها به دست «هون های سفید» است.
«ایلیاد» و «ادیسه» نیز که در قرون نهم و هشتم ق. م به طور پراکنده سینه به سینه جریان داشت به واسطه ی جنگ های خونین و ویران گر یونانیان به وجود آمده است. همان طور که شاهنامه هم مبارزات ایرانیان را با بیگانگان به تصویر می کشد و در واقع ادعا نامه ای است علیه تسلط ترکان غزنوی بر سرنوشت اقوام ایرانی که در جنگ های ایران و توران متجلی می شود و … نیز داستان «ضحاک» و «فریدون» که مقابله ای دیگر به حساب می آید. می دانیم اساساً حماسه، بس شگرف و عظیم. از طرفی، از آن جا که که هر قومی آمال و آرزوهای خود را در این پهلوانان اساطیری می بیند، چنین برداشتی زندگی را نیز مورد ستایش قرار می دهد و لذت بردی، شادی و سرخوشی را ارج می نهد.
یک انسان معمولی وقتی در مقابل مصایب قرار می گیرد خود را می بازد. حال اگر از آینده و سرنوشت خود نیز باخبر باشد، به طور حتم دچار پریشانی خاطر می گردد؛ این موضوع برای قهرمان اسطوره ای، به نحو دیگری جلوه می کند. او در این حالت حتی به خود اجازه ی بازگشت نداده و تن به خطر می دهد. از این روست که می بینیم در ایلیاد «هکتور» پهلوان تروا، با این که از فرجام زندگی خود مطلع است و با این که از رأی و اراده ی خدایان بوالهوس، نیک خبر دارد و می داند که از جنگ تن به تن با «آشیل» زنده بیرون نخواهد آمد؛ اما دلاورانه قدم به پیش گذاشته به مقابله با حریف می شتابد. یا در شاهنامه، «رستم» که خود از رویین تن بودن «اسفندیار» اطلاع دارد و خوب می داند که یک انسان خاکی هر چند نیرومند و پر زور باشد، بدون اتکا به نیروهای فوق بشری قادر نخواهد بود اسفندیار را مغلوب کند؛ با وجود این تن به خفت و اسارت نمی دهد و نبرد با جوان برومندی چون اسفندیار و کشته شدن به دست او را تسلیم شدن بدون قید و شرط ترجیح می دهد. که
می گوید:
که گفتد برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند
که چرخ ار بگوید مرا کاین بنوش
به گرز گرانش بمالم دو گوش
به راستی که حماسه و حماسه سرایی، ورای افسانه بودن اش، غیر از این نیست و هدفی جز برانگیختن حس شجاعت و میهن پرستی در آدمیان ندارد. انسان معمولی گاه به پستی هایی تن می دهد و یا در برخورد با پدیده های پیرامونش چنان رفتاری دارد که با چنین ایده آل هایی، فرسنگ ها فاصله می گیرد. چنین فاصله هایی است که به تدریج می تواند افراد یک ملت را از فرهنگ ملی اش دور کرده و روح جمعی اش را آلوده سازد. انسان حماسی اما، انسانی که آرمانی او را هدایت کند فاسد نمی شود. چنین انسان هایی البته در تمام قرون و اعصار حضور دارند و مایه ی مباهات یک ملت اند تا علیه ظلم و ستم، ناجوانمردی و خودخواهی حاکمان، روباه صفتی، تبعیض طبقاتی، جنگ و کشورگشایی مبارزه کنند.
اساساً تاریخ چنان ساخته شده است که برای پیشرفت آن، قهرمانی ضرور است. زیرا همیشه پیروزی امر نو، با تلاش های سخت همراه است. نه نیروهای کهن از سیطره و امتیاز خویش آسان دست برمی دارند و نه نظامات نو به آسانی استقرار می یابند. از این رو پهلوانان اساطیری با فلسفه و برداشتی خاص به وجود آمده اند. «رستم»، «اسفندیار»، «آشیل»، «زیگفرید»، «سامسون»، «هرکول»، «سهراب»، «هکتور» و … همه و همه به مرگ تن داده اند، ولی به زندگی با ذلت سر فرود نیاورده اند. به همین جهت می توان گفت حماسه ها و اسطوره ها درسی است بر نبرد، مقاومت، زندگی، و … نحوه ی مردن.
به طور کلی افسانه ها و اسطوره ها بیان گر فرهنگ و تمدن هر سرزمین و قومی هستند و در واقع راه و روشی برای زیستن و مؤثر بودن، که در قالب شخصیت های تاریخی و اسطوره ای ظاهر می شوند. بررسی و مطالعه ی همین سرنوشت مشترک پهلوانان جاودانی موضوع بسیار مهم و جالب توجهی است که توسط روان شناسان، اسطوره شناسان و کارشناسان متون نوشتاری کهن بارها مورد توجه و موشکافی قرار گرفته است. بحث پیرامون چنین تحلیلی اما، در حوصله ی این نوشتار مختصر نیست. در این جا تنها به عنوان نمونه نگاهی می افکنیم به دو تن از این اسطوره ها و مقایسه ی آن ها تا از خلال آن، بتوانیم بحثی داشته باشیم پیرامون آثار جاودانی و سترگ «هومر» و فردوسی.
اما قبل از آن، ذکر این نکته نیز حایز اهمیت است که در ادبیات کهن بسیاری از ملل، در اساطیر، افسانه ها، باورها و داستان هایشان، بارها از رویین تنان افسانه ای نیز سخن به میان آمده است. پهلوانانی که نامشان به عنوان سلحشورانی بی نظیر، نام آور و فوق متهور ذکر شده است. این رویین تنان اسطوره ای و فوق انسان ها اما، متعلق به یک قوم، ملت، نژاد و منطقه نیستند، بلکه تقریباً در همه ی اقوام وجود دارند. علت اش را می توان در آرزوی بشر به حیات جاوید، بی مرگی و جلوگیری از آسیب پذیری و عدم، جستجو کرد.
بشر در طول زندگی خود همواره به دنبال دستاویزهایی بوده که خود و زندگی اش را در مقابل طوفان حوادث حفظ کند. حتی این مسأله، در کتب مقدس و ادیان بزرگ نیز مطرح شده است. در اعتقادات زرتشتیان، زرتشت نزد خدای «اهورا مزدا» رفته و از او خواستار عمر جاودانی می شود. در تورات از سامسون، و در قرآن- در سوره ی کهف- از چشمه ی آب زندگانی صحبت می شود که هر کس از آن بنوشد آسیب ناپذیر خواهد بود.
به این ترتیب اسطوره های رویین تن، افسانه ها و روایاتی هستند که تمام خصایل و آرزوهای ایده آل بشر را یک جا در وجود شخصیتی جای می دهند و چنین شرایط ذهنی ای، در ادبیات دوران مختلف نمود یافته و می یابد و بشر سعی کرده تا به این خواسته اش در عرصه ی عینی برسد. شرایط ذهنی ای چون «ناجی»، «ایثار برای دیگران»، «تحقق عدالت اجتماعی»، «مقابله ی بی امان با هر گونه ظلم و ستم» و … بنابراین دغدغه ی چنین مشخصاتی را شامل می شود. حال سئوال این است، با تمام این بحث ها چگونه می توان قبول کرد به زعم مسایل اخیر در ادبیات ایران که عده ای پرچمدار آنند، ادبیات داستانی و شعر از «اجتماع» و «سیاست» و مسایل مربوط به «مردم» یا نگاه جامعه شناختی و مردم شناسی دور مانده و توجه صرف به فرم، جای آن را بگیرد؟ که خود البته مقوله ای است دیگر و بحث دیگری را می طلبد. آن چه از شاهنامه برمی آید، رستم در دوران سلسله ی «پیشدادی» متولد می شود. البته تولد، مرگ و طول زندگی او در شاهنامه روشن نیست. به ظاهر که باید عمر نوح داشته باشد، زیرا سلطنت چندین پادشاه را به خود می بیند. طبق گفته ی شاهنامه، پدربزرگ رستم یعنی «سام» سپهسالار ارتش «منوچهر»، پنجمین پادشاه پیشدادی است. پس از قتل «نوذر» هشتمین پادشاه پیشدادی به دست پادشان توران (افراسیاب)، دشمنی دیرین ایران و توران تجدید می شود. در این دوران «زال» سپهسالار سپاه است و در اواخر این دوران «رستم» به جای پدر، فرماندهی نیروهای ایرانی علیه تورانی ها را به عهده می گیرد. «گرشاسب» آخرین پادشاه سلسله ی پیشدادی است و با مرگ او سلطنت در خاندان پیشدادی به پایان می رسد.
«رستم» از طرف پدرش مأموریت می یابد تا «کی قباد» را یافته و او را به سلطنت برساند. به این ترتیب سلسله ی «کیانیان» می آغازد. در این دوران است که داستان های پهلوانی «رستم» و هم چنین ماجراهای دیگری از عشق، فداکاری ها، ایثارها، تعهدات وطن پرستی و … به وقوع می پیوندد و حماسه ها یکی بعد از دیگری شکل می گیرند. نبرد «رستم» و «اسفندیار»،«گذر از هفت خوان» و «نبرد با دیو سفید» که در همه ی این ها رهبری سپاه ایران در برابر توران به عهده ی اوست، آن چیزی است که در شاهنامه به نحو خارق العاده ای به نظم کشیده شده است. قوه ی تخیل فردوسی در خلق این نبردها چنان عظیم است که از این نظر شاید بتوان تنها چند رقیب برای او ذکر کرد که در غرب بتوانند با او برابری کنند.
با مرگ «کی قباد» فرزند بی اراده، سبک عقل و بوالهوس او، «کیکاووس» به تخت پادشاهی می نشیند.
«رستم» زخم های بسیاری به سبب توطئه ها و بدنهادی های کیکاووس متحمل می شود که نمونه ی بارز آن در تراژدی نبردش با سهراب تجلی می کند و داغی عظیم بر جسم و روح رستم باقی می ماند. به واقع کیکاووس آگاهانه آن دو را در مقابل هم می گذارد، زیرا از نظر او هر دو برای تحقق مقاصد پلید و قدرت طلبی روز افزون اش خطرناک و مضر اند. حتی زمانی که رستم پهلوی فرزندش را با خنجر می شکافد و خیلی دیر هویت او برایش آشکار می شود و درخواست نوشدارو می کند، کیکاووس در فرستادن نوشدارو تعلل می ورزد؛ و به این ترتیب باعث مرگ سهراب می شود. واقعه ی تراژدیک دیگری که می توان آن را فوق تراژیک نامید و می توان از نظر حد فاجعه با «آنتیگونه» مقایسه اش کرد، داستان «سیاووش» است.او که فرزندکیکاووس است،برای تعلیم به او سپرده می شود.رستم تلاش خودرا می کند تا هر چه آموخته به سیاووش منتقل کند. اما در اثر یک افترا از سوی «سودابه» همسر کیکاوس، سیاووش مورد بی مهری قرار گرفته و مجبور می شود برای اثبات بی گناه ترین شهیدخودازمیان توده ی عظیم آتش بگذرد.درادبیات شاهنامه سیاووش مظلوم ترین و بی گناه ترین شهید راه آزادی، صلح و دوستی است که قربانی فلسفه ی بشر دوستانه و شرافت مندانه ی خود می شود و بالاخره به دست افراسیاب، پدر همسرش، «فرنگیس» کشته می شود.
عاقبت رستم با کشتن اسفندیار رویین تن در گودالی پر از تیرها و نیزه ها که برادر حیله گرش «شغاد» بر سر راه او کنده می افتد و می میرد. البته در اینجا نیز رستم قبل از مرگش حماسه می آفریندو«شغاد»حیله گر را با تیر به درخت می دوزد. در ایلیاد اما، می توان «آشیل» را گاه با «رستم» و گاه با «اسفندیار» مقایسه کرد. همان طور که این تطبیق، «آگاممنون» با «کیکاووس»، «هکتور» با «سیاووش»، «آندروماک» بیوه ی هکتور، با «فرنگیس» را نیز شامل می شود. گفتیم به طور کلی هدف از ادبیات تطبیقی، یافتن وجوه مشترک اندیشه ی بشر است. آن چه «یونگ» از آن به عنوان «ناخودآگاه جمعی» نام برده است. از دیگر سو یافتن چنین وجوهی خود، می تواند ما را در همدلی بشر، راهنما باشد.
«آشیل» پهلوانی است که مادرش در کودکی او را در رودخانه ی
مقدس «استیکس» رویین تن می کند. در این میان اما، مچ پای او به سبب این که
دست مادر روی آن است، از این امر مستثنی می گردد. «اسفندیار» نیز با غوطه
ور شدن، آن قسمت رویین تن نمی گردد. به طور کلی در اساطیر، همه ی رویین
تنان و بی مرگان یک نقطه ضعف دارند. با توجه به فلسفه ی چنین بینشی اما، می
بینیم برخلاف نکته ی اصلی که مورد توجه ی سرایندگان و نویسندگان این
اسطوره هاست- آرزوی بی مرگی و زندگی جاودانی- انگار موضوع مهم تری در نظر
آن ها بوده است. یک پهلوان هر چند می کوشد، هر قدر خدایان به کمکش
می شتابند، و هر قدر به همه نیروهای فوق بشر مجهز گردد باز محکوم به فناست.
گویی نسبی بودن بی مرگی و رویین تنی و در کل فناپذیر انسان، آن چیزی است
که در ادبیات حماسی هر لحظه یادآور می شود. «آشیل» در جنگ «تروا» بر اثر
تیری که «پاریس» به پاشنه پایش می زند کشته می شود و «اسفندیار» نیز با
تیری دو شاخه ای که «رستم» در چشمانش می نشاند و … قهر «رستم» و «آشیل» نیز
از دیگر مسائلی است که می توان به وسیله آن دو نفر را با هم سنجید. «آشیل»
از سپاه یونان روی بر می گرداند و حتی میانجی گری بزرگان قوم نیز برای باز
گرداندنش به نتیجه نمی رسد. تا اینکه «پاترو کلوس» (پاترو کل) بهترین دوست
«آشیل» به نزد او می رود و وضعیت اسف انگیز یونانیان را در مقابله با
تروواییان شرح می دهد و حتی از شدت اندوه گریه می کند. «هومر» در آن قسمت
که گفتگوی«پاتروکلوس» و «آشیل» است یکی از زیباترین قطعات منظومه خود را
چنین می سراید: «… سیلی از اشک فرو ریخت. هم چنان که چشمه ای قیرگون آب های
خود را از تخته سنگی بلند فرو می ریزد…» معهذا کینه ی «آشیل» نسبت به
«آگاممنون» بسیار سخت تر از آن است که او را به فکر یونیان بیندازد. اساساً
«ایلیاد» با خشم و کینه و کینه و قهر، «آشیل» می آغازد.
در این میان «پاتروکلوس» در جنگ تن به تن با «هکتور» کشته می
شود و این موضوع باعث آشفته شدن «آشیل» می گردد و او را به اقدام وا دارد.
«رستم» نیز در شاهنامه از «کیکاووس» رنجیده خاطر می شود و از سپاه کناره می
گیرد و حاضر به شرکت در جنگ علیه «تورانیان» نیست. در هر دو منظومه
سرانجام هر دو پهلوان از تصمیم خود بر می گردند و به کمک سپاهیان خود می
شتابند. اما در این جا تعمقی لازم است. به طور کلی «آشیل» را می توان تنها
در شهامت و پهلوانی و غرور با «رستم» هم سان دانست. اما این صفات دیگر
«رستم» است که منحصر به شخصیت والای او شده است و باعث شده تا در طی قرون و
اعصار او را به عنوان نماد جوانمردی، گذشت، پاکدلی، فداکاری، ایثارگری،
تواضع و افتادگی بشناسیم. این که اعمالش هیجان انسان ها را بر می انگیزد و
حتی اشک بر دیدگان جاری
می سازد، خود مصداق بارزی است بر این مدعا.
اگر «آشیل» تنها به خاطر کنیزش «بریزیس» قهر می کند و دیگر،
از پای درآمدن بسیاری از پهلوانان یونانی را که در جنگ با تروواییان نیست و
نابود
می شوند نمی بینند و صدایشان را نمی شنود و یا می شنود و خود را به نشنیدن
می زند و با وجود این که می داند به گفته ی خدایان بدون وجودش، یونانیان
نمی توانند بر تروا غالب شوند باز شاهد چنین کشتاری است و دم بر نمی آورد و
تنها بعد از مرگ بهترین دوستش و باز گرداندن کنیز زیبایش، یعنی یک دلیل
کاملاً شخصی پا به آوردگاه نبرد می گذارد، اما دغدغه ی «رستم» نه تنها
شخصی نیست بلکه مشاهده سرزمین مصیبت زده ی ایران و ملت ستم کشیده و در هم
شکسته ی این آب و خاک است که او را وادار به نبرد می کند و این عظمت در روح
«رستم» وجود دارد.
حماسه سرایی در ایران باستان
بیشتر متون حماسی پهلوی که اصولاً به ادبیات شفاهی تعلق دارند، در دوره اسلامی یا به عربی و فارسی ترجمه شده یا از میان رفته اند. تنها متن حماسی موجود «یادگار زریران» (در پهلوی: ایادگار زریران) است.
یادگار زریران:
این متن که رساله کوچکی است، در اصل به زبان پارتی و ظاهراً نثر توأم با شعر بود، اما به صورت کنونی آن به زبان و خط پهلوی است. ولی در خلال آن لغات و ترکیبات و ساختارهای زبان پارتی را نیز می توان دید و تنها بازسازی شعری بعضی از بخش های آن امکان پذیر است. (۱) در این اثر، از جنگ های ایرانیان با خیونان سخن رفته است.
هنگامی که گشتاسب و پسران و برادران و شاهزادگان و ملازمان او، دین مزدیسنی را می پذیرند و خبر ورود این دو فرستاده را می دهد و این دو به حضور گشتاسب بار می یابند و پیام ارجاسب را ابلاغ می کنند که در آن از گشتاسب می خواهد دین مزدیسنی را رها کند و با وی همکیش باشد و تهدید می کند که در غیر اینصورت، به ایرانشهر لشکر می کشد و آنجا را نابود می کند و مردمان را اسیر می گیرد. «زریر» – برادر گشتاسب و سپاه سالار او- به فرستادگان پاسخ می دهد که: «گشتاسب دین مزدیسنی را رها نمی کند.» بیدرفش و نام خواست با این پیام باز می گردند. جنگ در می گیرد که به پیشگویی جاماسب در آن بیست و سه تن از برادران و پسران گشتاسب، از جمله زریر و پادخسرو، برادران او و فرشادورد (=فرشیدورد) پسر او، کشته می شوند.
سرانجام، آنچه جاماسب پیشگویی کرده، اتفاق می افتد سپس «بستور»، پسر خردسال زریر، برای انتقام جویی به میدان می رود و بر سر تن بی جان پدر سوگ سر می دهد که از نمونه های زیبای سوگ در ادبیات ایرانی است. آنگاه به کمک اسفندیار- پسر گشتاسب- پیروز می شود و ارجاسب و خیونان شکست خورده، می گریزند.
مطالب این اثر از متنی اوستایی گرفته شده است که امروز اصل آن
از میان رفته است. اما بخش هایی از آن در ضمن سرگذشت زردشت در کتاب هفتم
دینکرد (۲) آمده است. شرح جنگ های گشتاسب و ارجاسب را دقیقی نیز به نظم
کشیده و فردوسی آنها را عیناً نقل کرده است. در مواردی، مطالب این منظومه
با «یادگار زریران» انطباق است. متن این رساله در مجموعه «متون پهلوی» (۳) به چاپ رسیده است. این رساله به فارسی نیز ترجمه شده است.
بعضی داستان های حماسی به زبان پهلوی، احتمالاً مجزا از «خدای
نامه» وجود داشته که امروز در دست نیستند، اما نام آنها در منابع عربی و
فارسی آمده است. از جمله «جاحظ» (۴)، به نقل از «مؤیدی»، مطلبی را به ترجمه
عربی از «سیرة اسفندیار» به فارسی (احتمالاً به فارسی میانه، پهلوی) در
مورد میهن دوستی شاهزاده آورده است. از همین گونه است «داستان رستم و
اسفندیار» که به روایت «ابن ندیم جبله بن سالم» (نیمه اول قرن دوم هجری) آن
را به عربی ترجمه کرده بود و کتاب «کی لهراسب شاه»، که به قول همین
نویسنده آن را «علی بن عبیده ی الریحانی» به عربی برگردانیده بود، همچنین
سکیسران که مسعودی (۵) آن را ذکر کرده و مترجم آن «ابن مقفع» بوده است. در
این کتاب ظاهراً از
قهرمان های سیستان، از جمله از کشته شدن اسفندیار به دست رستم و کشته شدن
رستم به دست بهمن، سخن در میان بوده است. این نویسنده می آورد که ایرانیان
این کتاب را بزرگ می شمردند. «اسدی» نیز، در ذیل لغت «وسناذ» بیتی را به
ترجمه فهلوی (یکی از لهجه های قدیم شمال و غرب ایران) از نامه ی «پیران
ویسه» نقل کرده است که ظاهراً درباره ی اعمال این پهلوان بوده است. (۶)
شهمردان بن ابی الخیر، در شرح اخبار «فرامرز و رستم» مطلبی را در مورد
افراسیاب و کیخسرو از سروده نامه پهلوی و «تواریخ» دیگر نقل کرده است. (۷)
بررسی و تحلیل
داستان های شاهنامه در ایام باستانی بدین شکل نبوده و در طول روزگاران متمادی تحول یافته و دگرگون شده است. «مطالب اوستایی، چه آنها که در اوستای موجود دیده می شوند و چه آنها که از دست رفته و تنها ذکر از آنها در دینکرد بازمانده، فقط از شاهان پیشدادی و کیانی سخن می گویند، آن هم تا عصر گشتاسب. از داستان ها و قهرمانی های خاندان سام، زال و رستم در اوستا نشانی نیست و چنان نشانی نیست که به حذف شباهت داشته باشد، و معلوم است هنوز این داستان ها در عصر اوستایی شکل نگرفته بوده است، زیرا وجود همین داستان هاست که شاهنامه را به اثری عظیم تبدیل کرده است.» (بهار، ۱۳۸۵، ۱۰۳) اگر داستان خاندان زال و رستم در دوره ی اوستایی وجود داشت، در متون اوستا اشاره هایی به آن می شد. برعکس، همه جا در اوستا سخن از گرشاسب، قهرمان و دلاور دینی، است. در حالی که تنها نام خاندان گرشاسب و لقب او، سام نریمان، به صورت نام پدر و پسر به شاهنامه رسیده است. نام سام در شاهنامه و گرشاسب نامه ی اسدی طوسی، ربطی به روایات اوستایی و پهلوی مربوط به گرشاسب ندارد. در اوستا از بهمن، نوه ی گرشاسب، و تداوم خاندان او تا اسکندر نیز سخنی به میان آورده نمی شود.
از این رو، می توان نتیجه گرفت که در گذار از اسطوره به حماسه تحولی عظیم و بنیادی رخ داده است. حماسه ی ملی ایران، هر چند ریشه در اساطیر کهن زرتشتی دارد، اما بیشتر مبتنی بر حفظ روایان شفاهی اساطیری حماسی بوده است و در این گذار، روند خاص خود را پیموده، دگرگونی و استحاله یافته تا به عصر اسلامی رسیده و در شاهنامه ی فردوسی بازتاب یافته است. در حقیقت، شاهنامه بیش از آن که به سنت اوستا و متن های پهلوی زرتشتی وابسته باشد، به سنت زنده و پویای روایات شفاهی و گاه مکتوب شرق ایران وابسته است و دلیل تفاوت های جدی آن با متن ها و مطالب اوستایی و زرتشتی پهلوی همین است. تنها شباهت عمده شاهنامه با روایات حماسی زرتشتی کهن و میانه، در نام شاهان پیشدادی و کیانی است.
هر چند بنیان اساطیری شاهنامه امری مسلم است، اما «حماسه ی ملی ایران در تدوین نهایی اش، که اینک به دست ما رسیده، نمای ظاهری تألیفی از نوع تواریخ ایام و کارنامه ی شاهان دارد و طرح کلی آن در بازگویی تاریخ ایران باستان به شیوه ای پرداخته شده است که ضمن آن زمان اساطیری با تدبیری زیرکانه به زمان تاریخی پیوسته و آنچه اسطوره ی محض بوده، اینک به صورت بخشی از تاریخ و پاره ای از آن وانمود شده است.» (سر کاراتی، ۱۳۷۸: ۷۱-۷۲)
درباره ی پیشدادیان که در مروج الذهب (چاپ پاریس، ج ۲: ۲۳۷) «از آنان با عنوان جالب “الخداهان” یاد شده، می توان تقریباً با اطمینان گفت که از دیرباز همه همداستان بوده اند که شاهان این طبقه سرشت اساطیری دارند. اما درباره ی کیانیان چنین اتفاق آرایی وجود ندارد.» (همان: ۷۳)
برخی از دانشمندان مانند لومل و دومزیل کیانیان یا برخی از شاهان این سلسله را اساطیری می دانند و برخی دیگر مانند هرتل و هرتسفلد آن ها را تاریخی می شمارند و برخی مانند کریستنسن آنها را سلسله ای از فرمانروایان شرق ایران می دانند که پیش از هخامنشیان حکومت های محلی داشته اند.
اگر به متون اوستایی استناد کنیم، کیکاووس و کیخسرو که پادشاه هفت کشورند و بر مردمان، دیوان، جاودان و پریان مسلط اند، مانند هوشنگ و تهمورث اساطیری اند. پس پادشاهان پیشدادی و کیانی یا دست کم بسیاری از آنها جنبه ی اساطیری دارند. حتی می توان گفت که کیکاووس یک شخصیت اساطیری هند و ایرانی است. رستم و سهراب نیز سگزی اند و به حماسه های سکایی مربوط اند.
دومزیل در کتاب اسطوره و حماسه، «برای اثبات نااستواری بنیادی
تاریخی سلسله ی کیانی کوشیده است که جنبه های افسانه ای شخصیت کاووس را
باز نماید و با بررسی دقیق قراین اوستایی درباره ی کوی اوسن Kavi
Usan/ usadan و شواهدی هندی باستان درباره ی Kavya Usanas نشان داده که
کیکاووس، بیش از آن که فردی تاریخی و متعلق به سلسله ای از شاهان ایران
شرقی باشد، یک شخصیت افسانه ای هند و ایرانی است که اخبارش در اوستا و هم
در ریگ ودا و حماسه ی مهابهاراتا آمده است (sep ۱۳۷: ۱۹۷۰,Dumezil «سر
کاراتی،
۱۳۷۸: ۸۵)
از پیشدادیان تا پایان عصر کیخسرو تقریباً یک دوره ی سه هزار ساله ی تاریخ حماسی ماست که شامل سه بخش است: از نخستین ایام تا ضحاک، فرمانروایی هزارساله ی ضحاک، و عصر فریدون تا به آسمان رفتن کیخسرو.
در هزاره ی اول، پادشاهان با فره اند، در هزاره ی دوم ضحاک بی فره و پیرو اهریمن است، و در هزاره ی سوم، افراسیاب از میان می رود و کیخسرو شاه و موید پیروز می شود و حکومت سلطنت و دین، و پیروزی راستی بر دروغ شکل می گیرد. چون بنا به روایت شاهنامه، پیشدادیان ۱۴۴۱ سال، ضحاک ۱۰۰۰ سال و کیانیان تا کیخسرو ۳۱۰ سال پادشاهی می کنند و مجموعاً از نظر تاریخی، کیومرث تا به آسمان رفتن کیخسرو ۲۷۵۰ سال طول می کشد. (بهار ۱۳۸۵: ۱-۵)
این تاریخ روایی حماسه ملی ایران، «ملهم از نحوه ی روایت تحول عالم در روایات ایرانی است که بر طبق آن اورمزد، خدای بزرگ، جهان را به نه هزار سال آفرید: سه هزار سال جهان آسوده از هر پلیدی و اهریمنی، در آرامش مطلق بود. پس، اهریمن حمله کرد و سه هزار سال بر جهان مادی فایق بود، و سرانجام با ظهور زردشت و آمدن پسرانش، به صورت نجات بخشان رأس هزاره های واپسین، جهان در آخرین سه هزاره از اهریمن و دیوان رهایی خواهد یافت. آن تقسیم سه بخشی تاریخ حماسی با این تقسیم سه بخشی تحول عالم نباید بی ارتباط بوده باشد.» (همان: ۱۰۵-۱۰۶)
این نگرش هزاره گرا خود نشان دهنده ی گذر از اسطوره به حماسه در شاهنامه است. شاهنامه در کلیت حماسی خود، بنی اساطیری دارد. در اینجا به مهم ترین شخصیت های اساطیری شاهنامه اشاره می کنیم و چگونگی گذار آنها به مرحله ی حماسه را شرح می دهیم.
۱-جمشید در ریگ ودا یمه (Yama) نام دارد. پدرش ویوسونت (سنسکریت:، Vivasvant، اوستاVivahvant، در پهلوی و فارسی و “یونگهان” برگرفته از صفت اوستایی (Vivanghana) نام دارد که خدایی خورشیدی است. یمه نیز مانند پدر خدایی خورشیدی است و جمشید هم با خورشید و درخشندگی مربوط است. ترکیب اوستایی Yama. Xsaeta به معنی “جم درخشان” یا “جم مقتدر” است.
یمه و خواهرش یمی نخستین زن و مرد و دایی اند که در روایات فارسی به صورت جم و جمیک درآمده اند. اما در ادبیات زردشتی به مشی و مشیانه تبدیل شده اند که در شاهنامه منعکس نشده اما در روایات عامه محفوظ مانده است. گناه یمه در بعد اساطیری منبعث از همبستری او با خواهرش یمی است که در شاهنامه به صورت ادعای خدایی و غرور جمشید تجلی یافته است.
۲-ضحاک یا “اژی دها که Azidehaka” بر سلطنت جمشید فایق می آید. ضحاک در اوستا اژدهای سه سر است ولی در شاهنامه به شکل پادشاهی ستمگر آمده که دو مار بر شانه ها دارد. ضحاک اساطیری به شکل اژدهای سه سر منشأ هند و ایرانی دارد و نمودگار پلشتی، قحط سالی و بد یمنی است. در اساطیر هندی نیز آمده که ویشو روپه Visva- rupa اژدهایی سه سر و شش چشم بود. (همان: ۱۱۱)
۳- فریدون که بر ضحاک چیره می شود، در ریگ ودا تریته Trita و در اوستا Thrita نام دارد، و بنا به مندرجات ریگ ودا، ویشو روپه اژدهای سه سر را می کشد. تریته لقب ودایی اش PtyaAاست که برابر thvyaA اوستایی است. از این رو، در فارسی آبتین (دارای ریشه ی سنسکریت) و آتبین (دارای ریشه ی اوستایی) است. در شاهنامه نیز فریدون پسر آبتین یا آتبین است.
۴- کیقباد در اوستا نام برده نشده، اما بنا به متون پهلوی از جمله بندهش، او را پس از تولد در جعبه ای نهادند و در آب رها کردند، هنگامی که از آب گرفته شد، به سلطنت رسید. (بهار ۱۳۶۹: ۱۵۰) در بندهش، از رفتن رستم به کوه، آوردن قباد و بر تخت نشاندنش سخنی نیست. این نشان می دهد که شاهنامه در داستان کیقباد از روایات زردشتی بهره برده است. همان گونه که مثلاً داستان اساطیری آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده، در حالی که این داستان در تیشتریشت اوستایی وصف گردیده است. (panaino, 1990: 30sep) هر چند قباد شخصیتی هند و ایرانی نیست، اما «از آب گرفتن وی یا در کوه بودن و از کوه فرود آمدن و به سلطنت رسیدن وی، خود نمونه ای از بن مایه های مربوط به سرسلسله ها یا پیامبران اعصار کهن است.» (بهار، ۱۳۸۵: ۱۱۷- ۱۱۸)
۵- کیکاووس که قبلاً به خاستگاه اساطیری اش اشاره کردیم که برابر کاوی اوشنس. ودایی، حکیم و خردمندی مرتبط با آیین های قربانی، است. کاووس اوستایی نیز شخصیتی پرهیزگار و پهلوانی درستکار است، اما در شاهنامه به پادشاهی بی خرد و مستبد بدل شده است.
۶- گشتاسب اوستایی نیز با گشتاسب شاهنامه تفاوتی اساسی دارد. گشتاسب شاهنامه شخصیتی محبوب نیست، قهر می کند و به رو می رود و با کتایون دختر قیصر ازدواج می کند، اژدهاکش است و به سلطنت می رسد، اما گشتاسب در اوستا و متون پهلوی بس ستوده و محبوب است. چون پشتبان زرتشت و دین بهی بوده است.
۷- گرشاسب پهلوان نام آور و بزرگ نوشته های اوستایی و پهلوی است.
می توان او را قهرمان دینی خواند که یکی از سه پاره ی فره جمشید به او می
رسد. اما گرشاسب در شاهنامه جای خاصی ندارد. برعکس رستم قهرمان بزرگ ملی
ایرانیان است. در حالی که ادبیات رسمی زردشتی از او یادی نکرده اند. در
اوستا نامی از رستم برده نشده و تنها یک بار در بندهش از او یاد شده حتی
بدون ذکر نام زال. در دینکر نیز نام زال و رستم نیامده است. در حالی که زال
و رستم مهم ترین نقش را از عصر منوچهر پیشدادی تا بهمن کیانی در شاهنامه
ایفا می کنند.
یکی از دلایل منطقی برای عدم ذکر نام رستم در اوستا، «مقدم بودن عصر اوستا بر عصر تدوین داستان های زال و رستم است. در حالی که تدوین یشت های اوستایی حداکثر، اواسط عصر هخامنشی به انجام رسیده است، داستان های زال و رستم … باید به احتمال بسیار، در حوالی آغاز میلاد مسیح شروع به شکل گرفتن و تلفیق یافتن با روایات پیشدادی و کیانی در شرق ایران کرده باشد؛ و این زمانی است که بلخ و شمال شرق نجد ایران دیگر مرکز دین زردشت نیست.» (همان: ۱۳۲)
آشکار است که فردوسی به بهترین وجه از شیوه ی حماسه سرایی شرق ایران پیروی می کند و با گزینش یا حذف داستان های اساطیری حماسی و تدوین شکل نهایی حماسه ی ملی ایران، نبوغ خود را نشان داده است.
منظومه های حماسی
حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و دز اصطلاح، شعری است داستانی با زمینه ی قهرمانی، قومی و ملی که حوادثی خارق العاده در آن جریان دارد. دراین نوع شعر، شاعر هیچ گاه عواطف شخصی خود را در اصل داستان وارد نمی کند و آن را طبق میل خود تغییر نمی دهد، به همین سبب در سرگذشت یا شرح قهرمانی های پهلوانانه و شخصیت های داستان خود، هرگز دخالت نمی کند و به میل خود درمورد آنها داوری نمی کند.
در این جا، شاعر با داستان هایی شفاهی و مدون سروکار دارد که در آنها شرح پهلوانی های عواطف و احساسات مختلف مردم یک روزگار و مظاهر میهن دوستی و فداکاری و جنگ با تباهی و سیاهی ها آمده است.
انواع منظومه حماسی
در ادبیات ملل، از یک دیدگاه، دو نوع منظومه ی حماسی می توان یافت.
منظومه های حماسی طبیعی و ملی
که عبارت است از نتایج افکار و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن ها تنها برای بیان عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانی ها، جان فشانی ها و در عین حال، لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن های معینی از دوران حیات ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم. از این گونه منظومه های حماسی می توان حماسه کیل گمش و ایلیاد و ادیسه هومر، شاعر بزرگ یونان باستان و شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی را در ادبیات فارسی نام برد. در این دسته منظومه ها شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدرن کتبی یا شفاهی را با قدرت شاعرانه ی خویش نقل می کند.
منظومه های حماسی مصنوع
در این منظومه ها شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی سر و کار دار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها، شاعران آزادند با رعایت قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دلخواه موضوع داستان خود را ابداع کنند و تخیل خودرا در آن دخیل سازند، از این دسته می توان ظفرنامه ی حمدالله مستوفی در زبان فارسی و “انه ادید” سروده ی ویرژیل، شاعر روم باستان را برشمرد.
ادبیات حماسی را از چشم اندازی دیگر، به حماسه های اساطیر و پهلوانی، حماسه های عرفانی و حماسه های دینی تقسیم کرده اند.
حماسه اساطیری
قدیمی ترین و اصیل ترین نوع حماسه است. این گونه حماسه مربوط به دوران ما قبل تاریخ است و بر مبنای اساطیر شکل گرفته است. مثل حماسه سومری گیل گمش و بخش اول شاهنامه فردوسی (تا داستان فریدون). در این قسمت شاهنامه از “اوایل” سخن رفته است و مثلاً گفته شده است که اول کسی که گرمابه ساخت یا نوشتن آموخت که بوده است. قسمت هایی از ایلیاد و اودیسه رامایانا و مهابهاراتا را هم می توان جزو حماسه های اساطیری دانست. البته گاهی نمی توان ردپای قهرمان را دقیقاً در تاریخ جستجو کرد. در حماسه های پهلوانی، قهرمان معمولاً یک پهلوان مردمی است و برای او مرگ بهتر از ننگ است.
نمونه ای از حماسه سومری گیل گمش
حماسه پهلوانی
در این نوع حماسه از زندگی پهلوانان سخن رفته است. حماسه پهلوانی ممکن است جنبه اساطیری داشته باشد، مثل زندگی رستم در شاهنامه و ممکن است جنبه تاریخی داشته باشد، مثل ظفرنامه حمدالله مستوفی و شهنشاهنامه صبا که قهرمانان آنها وجود تاریخی داشته اند.
حماسه دینی یا مذهبی
قهرمان این نوع حماسه یکی از رجال مذهبی است و ساخت داستان حماسه بر مبنای اصول یکی از مذاهب است، مثل کمدی الهی دانته، خاوران نامه ابن حسام (شاعر قرن نهم) خداوند
نامه ملک الشعراء صبای کاشانی.
صفحه ای از خاوران نامه
برخی از محققان، برای این نوع، حماسه های اخلاقی نام گذاشته اند و مهابهاراتا و رامایانا را مثال زده اند. به نظر ما حماسه های اخلاقی همان حماسه های دینی هستند و حتی می توان به آنها حماسه فلسفی هم گفت، زیرا در آنها مسایل عمیقی تفکر بشری از قبیل مرگ و زندگی و خیر و شر مطرح شده است.
معمولاً اقوامی که دارای زندگی فعال بودند و با اقوام دیگر جنگ یاصلح داشتند، دارای حماسه پهلوانی هستند؛ مانند یونانیان و ایرانیان باستان. اما اقوامی که فعالیت های برون مرزی نداشتند و به اصطلاح در خود بودند، بیشتر حماسه های دینی و فلسفی دارند، مانند چینیان و مصریان و هندیان باستان. در ایران هم بعد از حملات خانمانسوری از قبیل حمله غزان و مغولان و تیموریان، زندگی درونی و درونگرایی بر زندگی بیرونی و برونگرایی غالب آمد و حماسه های عرفانی، جای حماسه های پهلوانی را گرفت.
حماسه های عرفانی
این نوع حماسه در ادبیات فارسی فراوان است. در این گونه ،قهرمانان بعد از شکست دادن دیو نفس و طی سفری مخاطره آمیز در جاده طریقت، درنهایت به پیروزی که همانا حصول جاودانگی، از طریق فنا فی الله است، دست می یابد. مثل حماسه حلاج در تذکره الاولیا، منطق الطیر هم یک حماسه عرفانی است. منتها به شیوه تمثیلی سروده شده است. بگهوت گیتا را هم که از متون مذهبی هند محسوب می شود، گاهی حماسه عرفانی خوانده اند.
ممکن است انواع دیگری از حماسه هم وجود داشته باشند. مثلاً در ادبیات اروپایی نوعی از حماسه هست که به آن حماسه طنز و مسخره Mock Epic می گویند. این نوع حماسه بر خلاف حماسه های واقعی، از زندگی امروزین انسان مایه می گیرد و جنبه طنز و مسخره دارد. بودلر می گوید:”حماسه طنز آن است که از زندگی امروزی بشر، ابعاد حماسی را استخراج و مشخص کنیم و به خود نشان دهیم که چگونه با کراوات و پوتین های واکس زده شاعرانه زندگی می کنیم و بزرگیم.” این نوع حماسه در ادبیات فارسی چندان مرسوم نیست، اما به هر حال ما هم نوعی حماسه مسخره داریم که قهرمان آن به اصطلاح یک “پهلوان پنبه” است، یا کسی است که در توهمات خود اوضاع و احوال دیگری را می بیند، مثل رمان معروف دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد. دن کیشوت سروانتس را هم شاید بتوان از این مقوله محسوب داشت.
در اینجا توضیح این نکته ضروری است که حماسه در هر صورت، چه فلسفی باشد چه عرفانی و چه اساطیری باید همواره در بافتی از شهسواری ها و بهادری ها و خطر کردن ها ارائه شود. به عبارت دیگر دل به دریازدن ها و تن به خطر سپردن ها، مشخصه اصلی حماسه است.
ویژگی های حماسه
هر حماسه باید دارای چهار زمینه ی داستانی، قهرمانی، ملی، خرق عادت باشد.
زمینه داستانی حماسه
یکی از ویژگی های حماسه، داستانی بودن آن است بنابراین حماسه را می توان مجموعه ای از حوادث دانست. با این که در حماسه- بی هیچ تردیدی- مجموعه ای از وصف ها، خطبه ها و تصویرها وجود دارد ،اما همه ی این عناصر نسبت به داستانی بودن در مرتبه ی دوم هستند.
زمینه قهرمانی حماسه
بیشترین موضوع حماسه را اشخاص و حوادث تشکیل می دهند و وظیفه ی شاعر حماسی آن است که تصویرساز انسان هایی باشد که هم از نظر نیروی مادی ممتازند و هم از لحاظ نیروی معنوی، قهرمانان حماسه، با تمام رقتی که از نظر عاطفی و احساسی در آنها وجود دارد، قهرمانانی ملی هستند؛ مانند “رستم” در شاهنامه ی فردوسی.
زمینه حماسی ملی
حوادث قهرمانی که به منزله تاریخ خیالی یک ملت است در بستری از واقعیات جریان دارند. واقعیاتی که ویژگی های اخلاقی نظام اجتماعی، زندگی سیاسی و عقاید آن جامعه را در مسائل فکری و مذهبی در برمی گیرد. شاهنامه نیز تصویری است از جامعه ی ایرانی در جزئی ترین ویژگی های حیاتی مردم آن. در همان حال که با خواندن شاهنامه از نبردهای ایرانیان برای کسب استقلال و ملیت در برابر ملل مهاجم، آگاهی می یابیم، مراسم اجتماعی، تمدن و مظاهر و مدنیت و اخلاق ایرانیان و مذهب ایشان و حتی خوشی های پهلوانان و بحث های فلسفی و دینی آنان مطلع می شویم.
زمینه خرق عادت
از دیگر شرایط حماسه، جریان یافتن حوادثی است که با منطق و تجربه ی علمی سازگاری ندارد. در هر حماسه ای، رویدادهای غیرطبیعی و بیرون از نظام عادت دیده می شود که تنها از رهگذر عقاید دینی عصر خود، توجیه پذیر هستند. هر ملتی، عقاید ماورای طبیعی خود را به عنوان عاملی شگفت آور، در حماسه ی خویش به کار می گیرد و بدین گونه است که در همه ی حماسه ها، موجودات و آفریده های غیرطبیعی، در ضمن حوادثی که شاعر تصویر می کند، ظهور می یابند. در شاهنامه نیز وجود سیمرغ، دیو سپید، رویین تن بودن اسفندیار و عمر هزار ساله ی زال … عناصر و پدیده هایی هستند که همچون رشته هایی استوار، زمینه تخیلی حماسه را تقویت می کنند.
حماسه نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و
مردانگی ها وافتخارات وبزرگی ها ی قومی یا فردی است. به نحوی که شامل مظاهر
مختلف زندگی آنان گردد.
در شعر حماسی دسته ای از اعمال پهلوانی خواه از یک ملت باشد و خواه از یک
فرد، به صورت داستان و یا داستان هایی در می آید که ترتیب ونظم از همه جای
آن آشکار است،از نقطه یا نقاطی آغاز می شود و به نقطه یا نقاطی پایان می
پذیرد،ناقص وابتر نمی ماند وخواننده می تواند با خواندن آن داستان از
مقدمات آغاز کند وبه نتایجی دست یابد.
در یک منظومه ی حماسی ، شاعر عواطف شخصی خویش را در اصل داستان وارد نمی
کند وآن را به پیروی از امیال خویش تغییر نمی دهد وبه شکلی تازه در نمی
آورد وبه همین منوال به سرگذشت ویا شرح قهرمانی های پهلوانان و کسانی که
توصیف می کند هرگز دخالتی نمی ورزد وبه نام خود وآرزوی خویش در مورد او
داوری نمی کند چنانکه در شاهنامه ودیگر منظومه های حماسی می بینیم.
در این مورد منظومه ی حماسی یا منظومه ی تمثیلی تا درجه ای شبیه وبا شعر
غنایی یک باره مغایر می شود زیرا چنان که دیدیم شاعر تمثیلی در میان
داستان و حکایت از واقعه ی خارجی خود را دخیل نمی سازد، اما در شعر غنایی
وظیفه ی عمده ی شاعر دخالت مستقیم در اصل موضوع و آوردن آن به صورتی است که
خود می خواهد و دوست دارد به عبارت دیگر در شعر غنایی عواطف ،آلام و امیال
شاعرانه اثر بسزایی دارد وشاعر ناگزیر است از آنها به هر نحوی که بخواهد
پیروی کند . اما در شعر حماسی این گونه نیست،در اینجا شاعر با داستانهایی
شفاهی یا مدون سر کار دارد که در آنها شرح پهلوانی ها ،عواطف و احساسات
مردمان یک روزگار و مظاهر میهن پرستی آمده باشد و باید همه ی آنها را
چنانکه بوده وصف کند،و در آن وصف،خود دخالتی مستقیم ننماید وخود را در صحنه
ی وقایع نیاورد و داوری نکند. دکتر ذبیح الله صفا منظومه های حماسی را در
یک تقسیم بندی به دو نوع تقسیم می کند:
۱- منظومه های حماسی طبیعی و ملی : که عبارت است از نتایج افکار و قرایح و
علایق و عواطف یک ملت که در طی قرون و اعصار تنها برای بیان وجوه عظمت
ونبوغ قوم به وجود آمده و مشحون است به ذکر جنگ ها و پهلوانی ها و جان
نشانی ها و فداکاری ها و در عین حال مملو است از آثار تمدن و مظاهر روح و
فکر مردم یک کشور در قرون معینی از ادوار حیاتی ایشان که معمولاً از آنها
به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم.واز این گونه منظومه های حماسی می توان
به “ایلیاد و ادیسه” اثر هومر وقطعات مختلفی از یشت ها و منظومه های دینی و
در نهایت شاهنامه ی حکیم توس و گرشاسب نامه ی اسدی توسی ونظایر آنها را در
زبان های ایرانی نام برد.
در این دسته از منظومه های حماسی شاعر به ابداع و خلق توجهی ندارد بلکه
داستان های مدون کتبی یا شفاهی را پیش روی خود می آوردو با حوادث دیگر
ترکیب می کند.
۲- منظومه های حماسی مصنوع : در این منظومه ها سرو کارشاعر با داستان های
پهلوانی مدون ومعینی نیست بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی
را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها شاعر آزاد و مختار است با رعایت
قواعد وقوانینی که برای شعر حماسی وجود دارد هر گونه بخواهد موضوع را
ابداع کند وتخیل خود را در آن دخیل سازد.
از این گذشته ممکن است شاعر حماسه سرا موضوع خود را از تاریخ روزگار پیشین
حیات خود بردارد که دوران نبرد و مبارزه ی شدید با موانع طبیعی ودشمنان
همسایه و مهاجمان ومعاندان بزرگ بوده، یا از لحظات مهم تاریخی یک قوم که در
عین تمدن دچار حوادث شگرف وانقلابات عظیم مذهبی واجتماعی شده باشد و این
حوادث وانقلابات بزرگ برای او همان احوال را ایجاد می کند که در آغاز حیات
ملی با آنها مواجه بوده است.
۱- یک شعر روایی بلند است
۲- موضوعی کاملاً جدی دارد
۳- با زبانی رفیع و لحنی بسیار ادبی بیان میشود
۴- موضوع آن قهرمانی است خداگونه که سرنوشت یک قبیله و یا حتی یک ملت را به دست دارد
شاهنامه ی فردوسی ، ایلیاد و اودیسه ی هومر و بهشت گمشده ی میلتون از مشهورترین حماسههای جهان هستند که در این ۴ ویژگی اولیه کاملاً با هم اشتراک دارند.
از دیگر خصوصیتهای کلی حماسه میتوان به شکلگیری آن بعد از یک دوره نقل شفاهی ، مبهم بودن زمان و مکان در اثر، تعلق داستان حماسه به لحظات تکوین یک جامعه و مبارزه برای آن و وجود یک هسته تاریخی که با لعاب پر رنگ افسانه و اسطوره پوشیده میشود، اشاره کرد.
به روایات ثانویه که از اشعار شفاهی یک ملت به وسیله ی یک شاعر ایجاد میشود «حماسههای قومی» یا «نخستین» میگوییم این حماسههای سنتی در مقابل حماسههای ادبی هستند که در آن تقلید آگاهانهای از حماسههای سنتی رخ میدهد و شاعر انتخابگر و خلاق عمل میکند. در ادبیات انگلیسی ایلیاد واودیسه ی هومر را نمونه حماسه سنتی میدانند «انه ائید ویرژیل» را ادبی در ایران بیشک شاهنامه فردوسی حماسهای ادبی است اما منابع فردوسی برای سرایش آنها مثل شاهنامه دقیقی یا گرشاسب نامه یا بعضی خدای نامهها را میتوان حماسههای سنتی نامید.
به نظر «نورتوپ فرای» در کتاب «تجزیه و تحلیل» نقد یک ویژگی خاص در مورد حماسه وجود دارد که آن را مدیون هومر هستیم و آن اینکه در آثار او این نکته کاملاً جلوهگر بود که «سقوط یک دشمن درست مانند یک دوست یا یک رهبر تراژیک است نه کمیک» و حماسه «با این عنصر عینی و بیطرف بر این اساس که طبیعت را به منزله یک نظم غیرشخصی تلقی میکرد به اعتبار رسید»
شاهنامه ی فردوسی ، ایلیاد و اودیسه ی هومر و بهشت گمشده ی میلتون از مشهورترین حماسههای جهان هستند .
ارسطو، نظریه پرواز نقد ادبی در یونان، حماسه را در ردهای بعد از تراژدی قرار داده و در عصر رنسانس آنرا از تمام انواع ادبی دیگر برتر دانستهاند.
مشخصههای مشترک حماسههای ادبی
– قهرمان فردی است با اهمیت ملی یا حتی گیتیگستر ، آشیل در ایلیاد ، رستم در شاهنامه و آدم و حوا در بهشت گم شده نمایندههای تمام عیار این ویژگی هستند.
۲- فضای مکانی حماسهها بسیار وسیع است و ممکن است گسترهای جهانی یا وسیعتر نیز داشته باشد ادیسه سراسر حوزه مدیترانه را در بر میگیرد (که البته در آن زمان کل جهان محسوب میشد) و در دفتر یازدهم به جهان ارواح هم نزول میکند. شاهنامه تمام ایران را در بر دارد در زمانی که هستی تنها ۳ بخش داشت و بخش اعظم آن ایران بود که البته در مراحل متعدد توران را نیز مدنظر قرار میدهد. گستره ی بهشت گمشده ی میلتون کل جهان است چرا که در بهشت، زمین و جهنم رخ میدهد.
۳- اعمال داستانی شامل اعمال یک ابر انسان در صحنه ی نبرد است، اتفاقات جنگ تراوا در ایلیاد واودلیسه و رزم رستم با دیوسپید و یا اسفندیار و ماجرای شورش فرشتگان طغیانگر علیه خداوند در بهشت، همسفر شیطان برای یافتن دنیای جدید و تلاش او برای غلبه بر خداوند از راه اغوای انسان و اقدام اسطورهای مسیح برای ناکام ماندن او نمونههای بارز این مورد هستند.
۴- در جریان این حوادث نیروهای فوق طبیعی مثل خدایان و موجودات فرازمینی همواره بخش مهمی را بر عهده دارند خدایان کوه المپ در ایلیاد، سیمرغ در شاهنامه و یهوه و مسیح و فرشتگان در بهشت گمشده برای مثال ازین دست نیروها هستند. این نیروهای فوق طبیعی در دوران نئوکلاسیک آنقدر اهمیت یافتند که به عنوان «اسباب فوق طبیعی» نامیده شدند و جزء لاینفک حماسه محسوب گردیدند.
۵- منظومه ی حماسی تقریباً نوعی ماجرای تشریفاتی است و بیشک زبان آن میبایست فاخر و رفیع باشد و عمیقاً با زبان گفتاری تفاوت داشته باشد. زبان حماسی باید متناسب با اعمال پهلوانی و قهرمانانه ی روایت شده در متن انتخاب شود مثلاً سبک خاص روایت شاهنامه که آنچنان قوی بود که منبع تغذیه هزار ساله ی زبان فارسی را مهیا کرد و یا بهشت گمشده که اساساً با الهام از اشعار لاتین سروده شده است.
حماسههای مدرن
اگر ویژگیهای سبکی کهن را در نظر نگیریم و به روح حماسی در اثر توجه داشته
باشیم شاید بسیاری از شاهکارهای ادبی جهان را بتوانیم در دستهبندی
حماسهها محسوب کنیم از جمله:
کمدی الهی دانته (قرن ۱۴)
ملکه پریان اسپنسر (قرن ۱۶)
موبی دیک، هرمان منویل (قرن ۱۹)
جنگ و صلح تولستوی (قرن ۱۷)
و حتی یولیسس اثر جمیزجوبین (قرن ۲۰)
که در این آثار اثرپذیری از حماسههای کهن به خوبی آشکارست.
نتیجه
از طرح مباحث فوق می توان نتیجه گرفت که بنیاد حماسه ملی ایران، اساطیر کهن هند و ایرانی است که در اعصار متأخر شکل اساطیری اش کمرنگ تر شده و شکلی حماسی و شبه تاریخی گرفته است. ایزدانی چون یمه از پایگاه ایزدی خود هبوط کرده، به پادشاهی بدل می گردند و بدین گونه، روند گذار از اسطوره تا حماسه را در داستان های اوستا، متون پهلوی و شاهنامه می توان دنبال کرد. در این گذار و تغییر و تحولات آن، سنت شفاهی و روایت سینه به سینه و درک شرایط اجتماعی، اقلیمی و فرهنگی را نباید نادیده گرفت. سنت حماسی ایران و به ویژه شاهنامه نشان داد که هرگز به شکل یکسو نگرانه و صرفاً از روایات دینی زمانه و سنت زردشتی تقلید نکرده، بلکه با اتکا به روایات شفاهی محفوظ در سینه های مردم، درصدد تکمیل آن بوده است. تردیدی نیست که روش فردوسی در تشریح گذار از اسطوره به حماسه کاملاً بخردانه بوده است.
مقاله درباره ی ادبیات فارسی و انواع آن
ادبیّات فارسی یا ادبیات پارسی به ادبیاتی گفته میشود که به زبان فارسی
نوشته شده باشد. ادبیات فارسی تاریخی هزار و صد ساله دارد. شعر فارسی و
نثر فارسی دو گونه اصلی در ادب فارسی هستند. برخی کتابهای قدیمی در موضوعات
غیرادبی مانند تاریخ، مناجات و علوم گوناگون نیز دارای ارزش ادبی هستند و
با گذشت زمان در زمره آثار کلاسیک ادبیات فارسی قرار گرفتهاند.
ادبیات فارسی ریشه در ادبیات باستانی ایران دارد که تحت تاثیر متون اوستایی
در دوران ساسانی به زبانهای پارسی میانه و پهلوی اشکانی پدید آمد. ادبیات
فارسی نو نیز پس از اسلام و با الگوبرداری از ادبیات عربی در نظم و
ریشههای دبیری و نویسندگی دوران ساسانی که ادبیات منثور عربی را ایجاد
کرده بود در زمینه نثر متولد شد. ادبیات شفاهی فارسی نیز به همان سبک
باستانی خود ادامه یافت.
ادبیات فارسی موضوعاتی مانند حماسه و روایات و اساطیر ایرانی و غیر ایرانی،
مذهب و عرفان، روایتهای عاشقانه، فلسفه و اخلاق و نظایر آن را در
برمیگیرد. حسب موضوع مورد کاربرد در یک آفریده ادبی فارسی آن را در حیطه
ادبیات حماسی، غنایی، تعلیمی یا نمایشی قرار میگیرد.
ادبیات فارسی چهرههای بین المللی شناخته شدهای دارد که بیشتر آنها
شاعران سدههای میانه هستند. از این میان میتوان به رودکی، فردوسی،
نظامی،خیام، سعدی، مولانا و حافظ اشاره کرد.گوته باور دارد: "ادبیات فارسی،
یکی از چهار ارکان ادبیات بشر است".ادبیات ایران پیش از اسلام
نوشتار اصلی: پارسی میانه
ادبیات در ایران پیش از اسلام به سرودههای اوستا در حدود ۱۰۰۰ قبل از
میلاد باز میگردد. این سرودهها که بخشی از سنت شفاهی ایرانیان باستان
بودهاند سینه به سینه منتقل شده و بعدها بخشهای کتاب اوستا را در دوران
ساسانی پدید آوردند. اوزان باستانی شعر در ایران ضربی و هجایی بودند و به
نظر میرسد این شیوه در زبان فارسی باستان نیز مورد استفاده بودهاست. در
دوره اشکانیان ادبیات ایران تحت تاثیر نفوذ هلنیسم دچار دگرگونی شد.
خنیاگران پارتی سرودهای محلی که تا پس از اسلام نام پهلوی نیز داشتند را
قرائت میکردند و این نوع شعر با آلات موسیقی توام میشدهاست. با نفوذ
فرهنگ مانوی در ممالک ایران و هنرگرایی آنان نوعی ادبیات شعرگونه مانوی به
زبانهای پارتی, پارسی میانه و سغدی در ایران پدید آمد. در آثار بدست آمده
از واحه تورفان در کشور چین آثار فارسی زیادی کشف شده که به این مقوله باز
میگردند. در دوران ساسانیان نگارش بهبود یافت و آثار فقهی و دینی و
داستانی زیادی به نگارش درآمد که برخی مانند درخت آسوریک، یادگار زریران
(هردو از دورهٔ اشکانی) [۲]، کارنامه اردشیر بابکان و ماتیکان یوشت فریان
دارای جنبههای ادبی نیز بودند. با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی بسیاری از این
متون از میان رفت و برخی نیز توسط زرتشتیان نجات یافت و عمدتاً به هندوستان
منتقل گردید که امروزه به ادبیات پهلوی شهرت دارند. خط مورد استفاده در
دوران پیش از اسلام برای نگارش آثار ادبی خط پهلوی، خط مانوی و خط سغدی
بودهاست و برخی آثار هم به پازند نوشته شده و به دین دبیره بودهاند. گاهی
بهرام گور شاه ساسانی را دارای قریحه شاعرانه توصیف کرده و ابیاتی را بدو
منسوب ساختهاند مانند:
منم آن شیر دمان
من آن ببر یله
این منم بهرام گور
منم شیر شنبله
تاریخ ادبیات کلاسیک ایران
نوشتار اصلی: تاریخ ادبیات فارسی
ادبیات کلاسیک فارسی در دوران اولیه اسلام در ایران که تحت حاکمیت
عربهای اموی و حکمرانان محلی آنان بود به صورت شفاهی آغاز به کار کرد. در
این دوران نشانههایی از علاقهٔ مردم به شعر کهن در برخی متون ثبت شدهاست
که ترانهٔ کودکان بلخ و بصره نمونههایی از آن است. به هرحال تحت تاثیر
صنعت شعری عرب، گونهای جدید از ادبیات در ایران پدید آمد که بیشتر مبتنی
بر شعر بود. این شعر قالبی، گاهی در قالب های بومی عرب و گاهی در قالب های
ابداعی ایرانی سروده میشد.
در زمان بغتسما (۲۰۵ - ۲۵۹ ه. ق.) شاعری به نام حنظله بادغیسی (ف.۲۲۰) ظهور
کرد. در عهد بغتسما محمد بن وصیف و فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی به سرودن
شعر پرداختند. پس از آن در دورهٔ حاکمیت عباسیان و فرمان یافتن عمال ایران
عباسیان برای حکم راندن بر بخشهایی از سرزمینهای ایران زبان فارسی دارای
گونههایی از شعر شد که عمدتاً قطعههای دوبیتی بود. در دورههای بعدی این
آثار با روی کار آمدن سامانیان گسترش یافت. با اینحال نویسندهٔ کتاب
تاریخ سیستان آغاز ادبیات فارسی رسمی را به دوره صفاریان و شاعرانی مانند
محمد وصیف سگزی و بسام کورد میرساند.
در سدههای اولیه اسلامی
در دوره سامانی شعر و نثر فارسی هر دو راه کمال سپرد. در شعر شهید بلخی،
رودکی سمرقندی، ابو شکور بلخی، ابو الموید بلخی، منجیک ترمذی، دقیقی طوسی،
کسائی مروزی، عماره مروزی. در نثر رساله در احکام فقه حنفی تصنیف ابوالقاسم
بن محمد سمرقندی، شاهنامه ابو منصوری، کتاب گرشاسب و عجائب البلدان هر دو
تالیف ابو الموید بلخی، ترجمهٔ تاریخ طبری توسط ابو علی بلعمی، ترجمهٔ
تفسیر طبری توسط گروهی از دانشمندان، حدود العالم (در جغرافیا)، رساله
استخراج تالیف محمد بن ایوب حاسب طبری پرداخته شد.
در دوره آل بویه منطقی رازی و غضایری در شعر نامبردارند و در نثر دانشنامه
رازی علایی و رگشناسی به قلم ابن سینا پرداخته شد و ابوعبید جوزانی بخش
ریاضی دانشنامه را به رشتهٔ تحریر درآورد و قصهٔ حی بن یقظان به فارسی
ترجمه و شرح شد.
در دوره غزنوی فردوسی، عنصری بلخی، عسجدی، فرخی سیستانی و منوچهری شعر
فارسی سبک خراسانی را به کمال رسانیدند و ابو نصر مشکان نویسندهٔ مکتوبات
درباری سبکی بدیع در نثر پدید آورد.
سلجوقیان و خوارزمشاهیان
در زمان سلجوقیان و خوارزمشاهیان شاعران بزرگ چون اسدی، ناصرخسرو، قطران
تبریزی، مسعود سعد سلمان، عمر خیام، امیرمعزی، انوری، خاقانی، نظامی،
ازرقی، ادیب صابر، رشید وطواط، ظهیر فاریابی، جمالالدین اصفهانی، مجیر
بیلقانی، ابوالفرج رونی، سیدحسن غزنوی، عبدالواسع جبلی، سنایی، عطار،
مختاری غزنوی، عمعق بخاری و جز آنان ظهور کردند.
در نثر نمایندگانی مانند نظامالملک نویسندهٔ سیاستنامه، امیر کیکاووس
مولف قابوسنامه، محمدبن منور نویسندهٔ اسرارالتوحید، عطار نویسندهٔ
تذکرةالاولیاء، گردیزی مولف زینالاخبار، ابوالفضل بیهقی نویسندهٔ تاریخ
بیهقی، راوندی نویسنده راحةالصدور، غزالی مولف کیمیای سعادت، نصراللهبن
عبدالحمید مترجم کلیله و دمنه، نظامی عروضی مولف چهار مقاله، رشید وطواط
نویسندهٔ حدائقالسحر، حمیدالدین بلخی نویسندهٔ مقامات حمیدی، زینالدین
اسماعیل مولف ذخیره خوارزمشاهی (در طب) ظهور کردند.
حمله مغول و دوران تیموری
حمزهنامه مجموعه داستان مصور فارسی است که موضوع آن دلاوریها و
قهرمانیهای حمزه عموی محمد بن عبدالله (پیامبر اسلام) است. برای نگارش این
اثر بیش از یکصد نقاش و صحاف و خطاط به دربار اکبرشاه رفتند که بیشتر
ایرانی بودند. نگاره، نبردی موسوم به نبرد مازندران را به صورت نقاشی به
تصویر کشیدهاست.
شعر فارسی در دوره مغول بر روی هم متمایل به سادگی و روانی بود و اگر چه
بعضی شاعران به پیروی از قدما یا به سبب تمایل به آرایههای ادبی و
تکلفهای شاعرانه به شعر مصنوع روی آوردند؛ این امر عمومیت نداشت و حتی
همان شاعران مقلّد و گاه متصنع، در مقابل اشعار دشواری که به منظور اظهار
مهارت و استادیشان میسرودند، اشعار سادهٔ بسیار داشتند که قصّهٔ دل و
ندای ذوقشان بود. بیشتر مثنویها و همهٔ غرلها و غالب قصیدهها به زبان
سادهٔ روان و گاه نزدیک به زبان محاوره ساخته میشد. یکی از سببهای سستی
برخی از بیتها و یا به کار بردن ترکیبهای نازل در پارهای از شعرهای این
دوره، همین نزدیکی به زبان محاورهاست. اما این که بیشتر شاعران، به خصوص
غزلسرایان، در پایان این دوره به زبان سادهٔ تخاطب متمایل شده بودند؛ به
این علّت بود که رابطهٔ گروهی از آنان با آثار استادان بزرگ پیشین نقصان
یافته و نیز دستهای از آن شاعران ترکزبانی بودند که فارسی را میآموختند و
هنگام سخنگویی ناگزیر سادهگویی میکردند. همراه این سادگی، بیان یک
خاصیت دیگر توجّه به نکتهسنجی و نکتهیابی و نکتهگویی است؛ یعنی گنجانیدن
نکتههایی باریک در شعرها همراه با خیال دقیق و نازکبینی تام که معمولاً
از آنها در شعر به مضمون تعبیر میشود. چنین نازکخیالیها و
نکتهپردازیها در شعر فارسی، به ویژه شعر غنایی ما از قدیم وجود داشت؛
امّا هر چه از قرنهای پیشین به زمانهای متأخّر نزدیک شویم، قوّت آن را
محسوستر و به همان نسبت سادگی الفاظ را برای سهولت بیان بیشتر مییابیم.
در قرنهای هفتم و هشتم، شاعرانی چون خواجو و سلمان و به خصوص حافظ
توانستهاند، نکتههای دقیق بسیار در الفاظ عالی منتخب بگنجانند و خواننده
را گاه از قدرت شگفتانگیز خود به حیرت افکنند و همین توانایی ساحرانهاست
که باعث شد جانشینان آنان و به ویژه شیفتگان حافظ، دنبالهٔ کارش را در
نکتهآفرینی بگیرند؛ غافل از آن که «قبول خاطر و لطف سخن خدادادست». لازمهٔ
پیروی از نکتهآفرینیهای حافظ احراز قدرت فکری و لفظی اوست؛ ولی شاعران
عهد تیموری غافل از این اصل به گونهای روزافزون به تکاپوی یافتن نکتههای
باریک افتادند و در گیرودار این تکاپو گاهی از رعایت جانب الفاظ باز ماندند
و با این عمل مقدمات ایجاد سبکی را در ادبیات فارسی فراهم کردند که از
آغاز قرن دهم، قوت آشکار یافت و در دورهٔ صفویان به تدریج کار را به جایی
کشانید که یکی از سرآمدان شیوهٔ خیالپردازی میرزا جلال اسیر در اسارت مطلق
مضامین افتاد و در شکنجههای این اسارت مطلق، گاه زبان مادری خود را در
ترکیب الفاظ از یاد برد و از بیان عبارتهای نامفهوم ابا نکرد. سخن در این
است که هر چه از آغاز این عهد، به پایان آن نزدیکتر شویم، مبالغه در
مضمونیابی و مضمونسازی را بیشتر و به همان نسبت دقت در الفاظ و یکدست
نگاه داشتن آن و انتخاب را در آن کمتر میبینیم. بیشک گرد مضمونها و
نکتههای تازهٔ بدیع در شعر، خاصه در غزل، گردیدن بسیار شایسته و در خور
است؛ بدان شرط که اوّلاً در این راه مبالغه نکنند و ثانیاً به خاطر معنی
لفظ را مهمل نگذارند ولی بیان از این نکته خالی از فایده نیست که سخنگویان
این عهد نکتهپردازی و مضمونیابی را از وظایف شاعر میپنداشتند و شعر
سادهٔ بینکته را ماندنی نمیدانستند.
در این دوره سعدی نویسندهٔ بوستان, گلستان و غزلیات، مولوی صاحب مثنوی
معنوی و غزلیات شمس، محمود شبستری صاحب مثنوی گلشن راز، کمالالدین
اسماعیل، همام تبریزی، اوحدی مراغهای گویندهٔ جام جم، امیرخسرو دهلوی،
خواجوی کرمانی، ابن یمین، سلمان ساوجی، و حافظ شیرازی، در شعر پدید آمدند.
دوره تیموریان دنباله دوره مغول محسوب میشود. در عهد تیموری جامی شاعر
ظهور کرد. در عهد مغول و تیموری نویسندگانی ارجمند برخاستند، مانند عطا ملک
جوینی مولف تاریخ جهانگشا، منهاج سراج مولف طبقات ناصری، ابوالشرف ناصح
گلپایگانی مترجم تاریخ یمینی، رشید الدین فضلالله مدون و جامع جامع
التواریخ، شهاب الدین عبدالله نویسندهٔ تاریخ وصاف، حمدالله مستوفی
نویسندهٔ تاریخ گزیده، حافظ ابرو مولف زبده التواریخ، نظامی شامی نویسنده
ظفر نامه، میر خواند مولف روضه الصفاء (همه در تاریخ)، عوفی نویسنده لباب
الالباب و جوامع الحکایات، دولتشاه مولف تذکره الشعراء، محمد بن قیس
نویسنده المعجم (در ادب و انواع آن)، نصیرالدین طوسی نویسنده اخلاق ناصری و
اساس الاقتباس، جلال الدین دوانی نویسنده اخلاق جلالی، حسین واعظ نویسنده
اخلاق محسنی و انوار سهیلی (در اخلاق و فنون و حکمت).
دوران نو
در دوره صفویان نثرنویسانی مانند خواند میر نویسندهٔ حبیب السیر، ابن بزاز
نویسندهٔ صفوه الصفاء، حسن بیک روملو مولف احسن التواریخ، اسکندر منشی مولف
عالم آرای عباسی، احمد بن نصرالله نویسندهٔ تاریخ الفی، محمد یوسف بن شیخ
مولف منتخب التواریخ، ابوالفضل ابن مبارک مولف اکبر نامه (در تاریخ)، ظهور
کردند و در شعر محتشم کاشی، عرفی، صائب، بابا فغانی، هاتفی، هلالی، اهلی،
وحشی، کلیم، نامبردارند.
در دورهٔ افشاریان، در میان بعضی از ادیبان و شاعران، اندیشههایی در رد
سبک هندی پدید آمد. برخی شاعران و نویسندگان در دورهٔ زندیان و قاجار مثل
هاتف و پسر او سحاب، مشتاق اصفهانی، عاشق اصفهانی، و آذر بیگدلی (لطفعلی
بیک شاملو) بازگشت به سبک قدیم (سبک خراسانی) کردند و شاعرانی مانند مجمر،
صبا، وصال شیرازی، قاآنی، فروغی بسطامی، سروش، محمود خان ملک الشعراء
شیبانی و جز آنان نماینده این سبکاند.[۳] طاهره قرةالعین یکی از زنان شاعر
این دوران است. در نثر رضاقلی هدایت مولف مجمع الفصحاء متمم روضه الصفا و
ریاض العارفین، لسانالملک سپهر مولف ناسخ التواریخ، نویسندگان نامه
دانشوران، اعتماد السلطنه مولف مرآت البلدان و غیره شهرتی یافتهاند.
ادبیات دوران نوین ایران
در دورهٔ مشروطیت تحولی در روش فکر شاعران و نویسندگان پیدا شد.
ادیبالممالک فراهانی، ادیب پیشاوری، پروین اعتصامی، محمد تقی بهار، افسر،
ایرج، شوریده، عارف، عشقی، وحید دستگردی، یاسمی، یغما، و گروهی از معاصران
نمایندگان شعر این دوره هستند و بیبی خانم استرآبادی، علی اکبر دهخدا،
جمال زاده، صادق هدایت، محمد قزوینی، عباس اقبال، زین العابدین مراغهای،
محمد مسعود، رشید یاسمی، عبدالحسین زرین کوب، صادق چوبک و گروهی از معاصران
نماینده شعب مختلف نثر این دوره به شمار میروند.
انواع ادبی
شاهنامه فردوسی بزرگترین اثر حماسی در ادبیات فارسی است.
موضوع مورد بحث در اثر ادبی و نیز حالت روحی و فکری پدیدآورنده اثر آن را
به یک نوع خاصی در ادبیات سوق میدهد که به چهار دسته حماسی، تعلیمی، غنایی
و نمایشی تقسیم میشود. هر کدام از این انواع ویژگیهای خاص خود را دارند
که در آثاری که در آن نوع ویژه به کار رفته نمایان است.[۴]
ادبیات حماسی
حماسه در لغت به معنی دلیری و جنگاوری است. دکتر سیروس شمیسا در کتاب خود
به نام انواع ادبی ویژگیهایی برای حماسه متذکر میشود که از آنها میتوان
به خرق عادت، روایات جنگجویان و پهلویانیها، داستانهای مربوط به گیاهانی
با خواص عجیب و موجودات افسانهای اشاره کرد و همیشه در حماسه و در هر
داستان حماسی یک قهرمان نیز وجود دارد. سرودههای حماسی فارسی توسط
خنیاگران دورهگرد در مناطق مختلف ایران با روشهای ویژه و آیینی خوانده
میشدند.[۵] از مهمترین و شناختهشده ترین حماسههای ادبیات فارسی میتوان
به شاهنامه اثر فردوسی و نیز داستانهایی مانند کوشنامه، گرشاسپنامه،
فرامرزنامه و برزونامه اشاره کرد. همچنین حماسهٔ حمله حیدری و حمزهنامه هم
از آثار مهم حماسی-مذهبی فارسی هستند. مهمترین و جامعترین حماسهٔ منثور
فارسی مرزباننامه است که در ابتدا به زبان مازندرانی نوشته شدهبود و
بعدها به فارسی ترجمه شد.[۶]
ادبیات غنایی
غنا در مفهوم واژهای به معنی سرود خوانی و آواز است. در ادبیات فارسی به
بخشی از سرودههای منظوم که بیشتر در قالبهای مثنوی و غزل آفریده شدهاند
ادبیات غنایی فارسی گفته میشود. درونمایه ادبیات غنایی فارسی معمولاً شامل
عشق و شور جوانی است.[۷] از نمونههای موفق ادبیات غنایی ایران میتوان به
خسرو و شیرین و لیلی و مجنون در آثار نظامی گنجوی، ویس و رامین اثر
فخرالدین اسعد گرگانی، و غزلیات حافظ و سعدی اشاره نمود.[۸]
ادبیات تعلیمی
ادبیات تعلیمی گونهای از خلق آثار ادبی است که با درونمایهٔ علمی و اخلاقی
به هدف تعلیم و تربیت نگاشته شدهباشد. در ادبیات فارسی ادب تعلیمی
ریشهدار است و در آثار رودکی و متقدمان وی و نیز در بخشهای زیادی از
شاهنامه فردوسی به چشم میخورد. با توجه به اینکه بسیاری از آثار غیر
تعلیمی مانند آثار حماسی و غنایی دامنهٔ تعلیماتی و بار آموزشی در خود
دارند یا پندهای اخلاقی به خوانندگان منتقل میکنند تعیین مرز میان ادبیات
تعلیمی و سایر انواع ادبی اندکی دشوار است. به بیان دیگر دامنه ادبیات
تعلیمی تا حد زیادی گستردهتر سایر انواع ادبی است. از نمونههای بارز
ادبیات تعلیمی در زبان فارسی میتوان به شاهنامه فردوسی،[۹] بوستان و
گلستان و سایر مثنویهای سعدی، مخزن الاسرار سروده حکیم نظامی، مرزباننامه
و قابوسنامه اشارهکرد.[۱۰]
ادبیات نمایشی
نوشتار اصلی: ادبیات نمایشی
آغاز ادبیات نمایشی در ایران رنگ و بوی مذهبی داشت. مغان و خنیاگران پارتی
آوازها را با نمایش اجرا میکردند. در دوران اسلامی آداب تعزیه را بصورت
نمایشی اجرا میکردند. مراسم سوگ سیاوش که پیرامون کسی از شخصیتهای
شاهنامهای بود نیز بگونهای همراه با نمایش ادا میشد. در ایران بعد از
صفوی آداب عاشورایی رنگ جدی بخود گرفت. در همان زمان اجرای تئاتر در میان
ارمنیان اصفهان که در جلفا ساکن بودند تحت تاثیر خارجیهای ساکن در این
مسیحی نشین آغاز شد.
با اینحال ادبیات نمایشی نوین در ایران با ترجمه آثار مولیر به فارسی در
دوران مشروطیت قاجار رایج شد و تا به امروز ادامه یافت.از اواسط دههٔ ۱۳۳۰
بر پایی سالنهای جدید نمایش و برگزاری جشنواره های تئاتر و توجه روشنفکران
به ریشههای هنر بومی و ملی سبب رونق دوبارهٔ نمایشنامهنویسی شد.
غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهرنژاد و بهرام بیضایی و اکبر رادی و
اسماعیل خلج از برجسته ترین نمایشنامهنویسان معاصر به شمار میروند.[۱۱]
شعر فارسی
سبکهای شعر فارسی
سبک شعر به مجموعه واژگان، طرز بیان و دستور زبان و نیز محتوا و
درونمایههای شعری دورههای خاص تاریخی گفته میشود که در شعر شاعران همان
دوره نمود پیدا کرده و آنرا از شیوه شاعری متقدمین و متاخرین متمایز
میسازد. در گذشته به سبک شعر طرز یا طریقه نیز میگفتند.[۱۲] شعر کلاسیک
فارسی دارای چهار سبک میباشد:
• سبک خراسانی: که به آن سبک ترکستانی نیز گفته میشود، به دورهای از
ادبیات منظوم فارسی اطلاق میشود که در دورهٔ آغازین ادب فارسی به کار
میرفت. این سبک به دلیل اینکه شاعران نخستین فارسی عمدتاً از اهالی خراسان
بودند و در دورهٔ حاکمیت امرای خراسان نظیر سامانیان و غزنویان
پدیدآمدهبودند سبک خراسانی نام گرفت. پیروی از این سبک تا قرن ششم ادامه
پیدا کرد.[۱۳] با اینحال برخی از دنبال کنندگان این سبک از اهالی
آذربایجان بودند مانند قطران تبریزی، فلکی شیروانی و مهستی گنجوی. از
شاعران به نام سبک خراسانی میتوان به رودکی، کسایی مروزی، فردوسی، فرخی
سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری، اسدی توسی و دقیقی اشاره نمود. از
ویژگیهای مهم سبک خراسانی نفوذ کم واژگان عربی و ترکی و گرایش به اخلاق و
حماسههای ملی ایرانی است.[۱۴]
• سبک عراقی: سبک عراقی پس از دورهٔ سبک خراسانی پدید آمد. علت نامگذاری
این سبک به عراقی این است که پایتخت سلجوقیان در اصفهان و ری که بلاد عراق
عجم بودند قرار داشت و نیز شمار قابل ملاحظهای از این شعرا در نواحی مرکزی
ایران میزیستند. سبک عراقی که تا زمان تیموری در ایران سبک اصلی سرایندگی
بود از نظر محتوا و زبان و حتی دستور تا حدی با سبک خراسانی متفاوت بود.
در سبک عراقی وامواژههای ترکی و عربی تا حد زیادی در شعر فارسی رخنه کردند
و حروف و اصطلاحات خاص دوره خراسانی کنارگذاشتهشد. درونمایهٔ شعر از
حالت حماسی به عرفان تغییر یافت. قالب غزل نیز که در شعر خراسانی جایگاه
باارزشی نداشت در این سبک به قالب اصلی شعر فارسی بدل شد. از سرایندگان مهم
سبک عراقی میتوان به خاقانی شروانی، انوری ابیوردی، مولوی بلخی، نظامی
گنجوی، سعدی شیرازی، خواجوی کرمانی، حافظ، کمالالدین اصفهانی و فخرالدین
عراقی اشاره کرد. مهمترین حوزههای معنایی سبک عراقی در شعر شامل عشق و
عرفان و مدیحهسرایی میشد.[۱۵]
• سبک هندی: سبک دیگری در شعر فارسی است که از قرن نهم هجری به بعد به وجود
آمد. نامگذاری این سبک به هندی به علت استقبال دربار ادب پرور هند از
شاعران پارسی گوی بود. در آن زمان همچنین به کمتوجهی پادشاهان صفوی به
اشعار متداول مدحی[۱۶]، شاعران بسیاری از ایران به هندوستان و ممالک عثمانی
رهسپار شدند. با اینحال شمار شاعران ایرانی در دربار مغولی هند بیش از
هموطنان عثمانی نشینشان بود برای همین سبکی که در شعر آن زمان پدید آمد به
سبک هندی معروف شد. با توجه به اینکه شاعران این دوره بیشتر بهدلیل فضای
نامناسب ادبی درون ایران در دورههای صفوی و افشار و زند جلای وطن
کردهبودند به امید داشتن زندگی مناسب به مدیجهسرایی پرداختند. از اینرو
عمده آثاری که به این سبک نوشتهشده را آثار مدحی تشکیل میدهند. اینان
بهواسطهٔ دوری از مرکز زبان و تمایل به اظهار قدرت در بیان مفاهیم و نکات
دقیق و هنجارشکنی و نوآوری و تفنن دوستی و به سبب تاثیر زبان و فرهنگ هندی و
دیگر عوامل محیط، سبکی به وجود آوردند که سبک هندی نامیده میشود. برخی ار
ادبا این سبک را سبک اصفهانی نیز نامیدهاند. از بزرگترین شاعران سبک هندی
میتوان به کلیم کاشانی، عرفی شیرازی، بیدل دهلوی، طالب آملی، هاتف
اصفهانی و صابر کرمانی اشاره نمود. قالب اصلی شعر سبک هندی غزل است که
معمولاً با یک تک بیت آغاز میشود. محدودیت نیز ندارد و گاهی غزلهای چهل
یا پنجاه بیتی نیز وجود دارند. این سبک تقریباً از قرن نهم[۱۷] تا سیزدهم
هجری ادامه داشت و از ویژگیهای آن، تعبیرات و تشبیهات و کنایات ظریف و
دقیق و باریک و ترکیبات و معانی پیچیده و دشوار را میتوان نام برد. در این
سبک زبان کوچهبازار به شعر راهیافت و شاعری از صورتگرایی به معناگرایی
در کلام رسید. بسیاری از واژگان کهن ادبی حذف شد و جایگزینهای ساده و
عامیانهتری جایگزینشان شد.[۱۸]
• سبک بازگشت ادبی: دورهای در سرایش شعر فارسی است که از قرن سیزدهم
میلادی آغاز شد. در این دوره شاعران به علت ابتذال و ضعف و بیمحتوایی
شعرسرایی در سبک هندی به دورههای پیشین ادبیات فارسی رجوع کردند. گاهی این
سبک را تنها یک دوره میدانند و عنوان میشود که در آن مرحله شاعران تنها
به سبکهای گذشته مراجعت کرده و سبکی جدید را پدید نیاوردند. با اینحال پس
از صائب تبریزی که از برزگترین نمایندگان سبک هندی بود بر اثر انحطاط
سرایندگی در این سبک شاعرانی نظیر آذر بیگدلی، نشاط اصفهانی، مشتاق اصفهانی
و طبیب اصفهانی به شعر گذشتگان روی آوردند. الگوی اصلی شاعران این دوره
بیشتر شاعران سبک عراقی، به ویژه نظامی و انوری و خاقانی و سعدی بود.[۱۹]
این سبک که تا اوایل سدهٔ چهاردهم نیز سبک اصلی شعر فارسی بود. این بازگشت
از اصفهان آغاز شد و با کانونها و محافل شعرای اصفهان و پس از آن کاشان و
قم و تهران همراه بود. در دورهٔ زندیه و قاجاریه این سبک شدیداً پا گرفت و
باعث پدید آمدن آثار منحصر به فرد ادبیات فارسی در دورهٔ مشروطه و پس از آن
شعر نیمایی و شعر سپید شد.[۲۰]
قالبهای شعری
قالب در شعر کلاسیک فارسی، شکل ظاهری است که قافیه به شعر میبخشد. طول هر
مصرع، چیدمان هجاهای هر مصرع، تعداد ابیات، آرایش مصرعها، قافیه آرایی
آنها و حتی عاطفه انتقالی شاعر به خواننده دیگر عوامل تعیین کننده قالب
ظاهری شعرند..[۲۱] در قالب شعر عواملی مانند قافیهآرایی و وزن شعر مهم
هستند و هر قالب شعری میبایست از یک سبک قافیه و وزن ویژهٔ خود پیروی کند.
به جز این درونمایه و محتوای شعر نیز میباید با قالب شعری همخوانی
داشتهباشد. به بیان دیگر هر قالبی برای بیان تمامی موضوعها مناسب نیست و
موضوعهای سنتی هر قالب باید در آن بیان شوند. همچنین از آنجا که شعر
فارسی از بیتهایی تشکیل شده که به دو بخش مساوی به نام مصراع تقسیم
میشوند لازم است که در تمامی این قوالب مصراعها از نظر وزن و تعداد هجا و
نیز ریتم هجاهای کوتاه و بلند همخوانی داشتهباشند بجز قالب مستزاد که
چنین نیست. قالبهای اصلی شعر کلاسیک فارسی عبارتند از:
• مثنوی: قالبیاست که در آن هر بیت قافیه جداگانهای دارد که بین دومصراع
همان بیت مشترک است. اما وزن تمام ابیات یک مثنوی مساوی است. مثنوی بیشتر
درونمایه حماسه یا داستانهای غنایی دارد. فردوسی، رودکی و نظامی از
بزرگترین مثنویسرایان ادب فارسی هستند.
• قصیده: قصیده معمولاً بیش از پانزده بیت دارد و مصراع نخست با مصراعهای
زوج همقافیهاست. درونمایه قصیده معمولاً مدح، ذم، سوگواری، بزم، وصف
طبیعت و موعظه را شامل میشود. عنصری, فرخی سیستانی، منوچهری، انوری
ابیوردی، خاقانی شروانی، ناصرخسرو و سیف فرغانی از برجستهترین
قصیدهسرایان ادب فارسی بشمار میروند.
• غزل: غزل در ساختار مانند قصیدهاست با این تفاوت که ابیات آن بین پنج تا
چهارده بیت است. غزلها بیشتر حاوی درونمایه عشق و عرفان و غنا هستند.
سعدی، خواجوی کرمانی و حافظ را میتوان بهعنوان غزلسرایان بزرگ ادبیات
فارسی برشمرد.
• مسمط: مسمط به نوعی از قصاید یا اشعاری اطلاق میشود که وزن یکسان داشته،
و از تلفیق و ترکیب بخشهایی کوچک موسوم به رشتهها یا لختها فراهم آمده
باشند. قافیهٔ رشتهها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراعها جز مصراع آخر
همقافیهاست. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند میگویند. بندها
همقافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشتهها به یکدیگر است. منوچهری دامغانی ابداع
کننده مسمط در شعر فارسی است.
• مستزاد: قالب شعری کماستفاده در ادبیات فارسی که در حقیقت غزلی است که
کلمه یا جمله موزون و هماهنگی به آخر تمامی مصرعها اضافه شدهاست. مسعود
سعد سلمان نخستین مستزاد سرا میباشد. میرزاده عشقی و مهدی اخوان ثالث نیز
این قالب را در اشعارشان به کار بردهاند.
• ترجیع بند: مجموعهایست از غزلهای چند بیتی که هم وزن هستند و برای
اتصال این غزلها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده مینماید. بیت ترجیع
با قافیهای ویژه و لفظ و معنی یکتا تکرار میگردد. سعدی و هاتف اصفهانی
ترجیعبندهایی دارند.
• ترکیب بند: همان ترجیع بند است با این تفاوت که بیت تکراری ترجیعبند در
این قالب متغیر است. از ترکیب بند سرایان میتوان به محتشم کاشانی و وحشی
بافقی اشاره کرد.
• قطعه: شعریست حاوی داستان یا پند اخلاقی و نیز مدح و هجو که در آن ابیات
هموزن و همقافیهاند. از دوبیت آغاز میشود. رودکی، انوری، ابن یمین و
پروین اعتصامی مهمترین قطعهسرایان ادبیات فارسی هستند.
• رباعی: از دو بیت تشکیل شده و مصراعهای یک و دو و چهارم با یکدیگر
همقافیهاند. وزن تمام رباعیها یکسان است و برای بیان افکار و اندیشههای
شاعر استفاده میشدهاست. این قالب کاملا یارانی بوده و از زبان فارسی به
سایر زبانها رسیدهاست. رودکی را مخترع این قالب میدانند. بجز او خیام و
مولوی نیز از رباعیسرایان بنام هستند.
• دو بیتی: مانند رباعی است اما از آن قدیمیتر و کهنتر است. ریشه آن به
دوران پیش از اسلام بازمیگردد. تفاوت رباعی و دوبیتی در وزن آنهاست و نیز
اینکه دوبیتی برای بیان احساسات درونی شاعر بکار میرود. دوبیتیهای فارسی
از دوبیتیهای محلی و فهلوی ریشه گرفتهاست. باباطاهر، صفیالدین اردبیلی،
ماماعصمت تبریزی و فایز دشتی از بزرگترین دوبیتیسرایان ایران به شمار
میروند.
آرایههای ادبی
نوشتار اصلی: آرایههای ادبی
آرایههای ادبی که به صنایع ادبی نیز معروف هستند عبارتند از به کار بردن
تکنیکها و فنونی که به زیبایی اثر ادبی بیفزاید. این آرایهها که به دو
گروه بیان و بدیع تقسیم میشوند در طول تاریخ ادبیات فارسی پیشرفت کرده و
تکمیل شدهاند. برخی از این آرایهها از شعر عربی عاریه گرفته شده و برخی
دیگر توسط خود سخن سرایان پارسیگو ابداع شدهاند.
• ۱- بیان: به معنی کلام باز میگردد و مبحث آن بر این است که یک واژه یا
پاره را چگونه میتوان معنی, تفسیر یا تاویل نمود. مهمترین صنایع بیان
عبارتند از تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه.
• ۲- بدیع: به بازشناسی آرایههای ادبی که به زیبایی اثر کمک میکند
میپردازد. این آرایهها به دو بخش آرایههای لفظی و معنوی تقسیم میشوند.
آرایههای لفظی به زیبایی کلام با الفاظ کمک میکند و شامل واج آرایی، سجع،
ترصیع، جناس و قلب میشوند. در مقابل آرایههای معنوی آندسته هستند که به
زیبایی اثر را از طریق معنی بخشی و ظرافت معنا موجب میگردند. این
آرایهها شمار زیادی دارند و مهمترین آنها عبارتند از مراعات نظیر، تضاد،
متناقض نما، حس آمیزی، تلمیح، تضمین، اغراق، ایهام، تمثیل، حسن تعلیل و لف و
نشر.[۲۱]
درونمایههای ادبیات فارسی
تاریخ و اساطیر
با توجه به پیشینه مذهبی ادبیات در ایران پیش از اسلام و آمیختگی اساطیر
کهن ایرانی و مذهب زرتشتی و نیز تلفیق آن با حکومت دینی ساسانی تاریخ نویسی
و اسطورهنگاری در ادبیات ایران امری ریشهدار میباشد. در زبان فارسی نو
که پس از اسلام از فارسی میانه جدا گردید نگارش ادبی تاریخ و اسطورهها
بارها انجام شدهاست. متون نثر تاریخی و اساطیری که عمدتا جنبه ادبی ندارند
زبان به کار رفته و بکارگیری صنایع ادبی آنها را در زمره آثار ادبی جای
دادهاست. از این متون میتوان به تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ
طبرستان، تاریخ الرسل و الملوک، مجمل التواریخ اشاره نمود. در آثار نظم که
به شعر سروده شدهاند بارزترین نمونه آن شاهنامه فردوسی است. این اثر حماسی
اساطیر ایران زرتشتی و حتی پیش زرتشتی را دربر دارد و توسط فردوسی ضمن
سروده شدن به نظم از فراموشی آنها تحت تاثیر تعلمیات مذهبی اسلامی جلوگیری
شد. محتوای اساطیر منعکس در شاهنامه گاهی با اصل آن اختلاف دارد و فردوسی
سراینده ضمن علم به اصل ماجرا که در کتب نظم موجود بوده آنها را چنان
تغییر داده که در زمره آثار ضاله فرض نشوند. داستان کیومرث که حتی در منابع
اسلامی ابوالبشر معرفی شده از نخستین انسان به نخستین شاه تغییر کرد و نیز
حکایت مشی و مشیانه و ثنویت زرتشتی که با عقاید رسمی دوره فردوسی سازگار
نبوده از اثر وی حذف گردید.[۲۲] به غیر از فردوسی از این دست شاعران تاریخ و
اسطورهسرا میتوان به دقیقی، اسدی توسی، خواجوی کرمانی، زرادشت بهرام
پژدو اشاره کرد.
عرفان
عرفان و آموزههای عرفانی جایگاه ویژهای در حجم ادبیات کلاسیک فارسی ایفا
میکنند. پیشینه گرایش به عرفان در ادبیات ایران به آموزههای عرفانی مانی و
تعلیمات مانوی بازمیگردد. در دوران پس از اسلام نیز بسیاری از ادیبان و
شاعران ایرانی به خلق آثار ادبی با درونمایه عرفانی پرداختند. از میان
آنها میتوان ابوسعید ابوالخیر را به عنوان یکی از پیشگامان نام برد. اما
ورود عرفان به شعر بصورت رسمی با غزلیات عرفانی سنایی غزنوی آغاز شد. بعدها
با پیشرفت سبک عراقی در شعر عرفان با آن آمیخته شد به نحوی که بسیاری از
تعابیر و اصطلاحات عرفانی به شعر رایج آن دوره رخنه کرد. یکی از اصلیترین
علل گرایش به شعر عرفانی ذوق ادبی صوفیها و پیروان تصوف بود. بسیاری از
صوفیان نامدار ایران دارای دیوان و دفاتر شعر بودند و در زمره شاعران
سرشناس دوره خود محسوب میشدند. از این جهت شعر صوفیانه که از مصادیق عرفان
اسلامی نیز هست راه خود را به ادبیات رایج در ایران به ویژه پس از حمله
مغول باز نمود. از نامدارترین شاعرانی که به شعر صوفیانه و عرفانی
میپرداختند میتوان به باباطاهر، جامی، هاتف اصفهانی، فخرالدین عراقی، شاه
نعمت الله ولی، مولوی، عطار نیشابوری، شیخ محمود شبستری و فیض کاشانی
اشاره کرد. همچنین از نثر نویسانی که نثرهای ادبی عرفانی مینوشت میتوان
عینالقضات همدانی، خواجه عبدالله انصاری، شمس تبریزی، شیخ احمد جامی و
محمد غزالی را نام برد. برخی دیگر از شاعران مانند حافظ و سعدی اگرچه در
آثارشان اشعار عرفانی و تعابیر صوفیانه فراوان دارند اما از آنجا که تفکر
عرفانی و صوفیانه خاصی را اشاعه نمیدهند از حیطه شعرای عرفانی جدای هستند.
از میان آثار مهم عرفانی ادبیات فارسی میتوان به مثنوی مولوی و دیوان شمس
از مولوی،[۲۳] منطقالطیر از عطار، مناجاتنامه از انصاری و کیمیای سعادت
از غزالی و کشف المحجوب از هجویری اشاره کرد.
موضوعات عاشقانه
علاقه به موضوعات عاشقانه در ادبیات فارسی به دوران نخستین شکل گیری ادبیات
فارسی باز میگردد. در آثار شاعران متقدم مانند کسایی مروزی، رودکی
سمرقندی و عنصری معانی عاشقانه زیادی دیدهمیشود. همان دوره در اثر بزرگ و
ماندگار فردوسی که شاهنامه اوست داستانهای عاشقانه مانند بیژن و منیژه،
خسرو و شیرین و زال و رودابه همگی به جنبه انسانی عشق باز میگردد. در دوره
بعدی که شاعرانی نظیر نظامی، انوری و خاقانی و فخرالدین اسعد گرگانی ظهور
کردند سرودن غزلیات عاشقانه و سرودن داستانهای عشقی افزایش یافت. همان
دوره ضمن ورود مفاهیم عرفانی به ادبیات توسط سنایی غزنوی نوعی از عشق
غیرزمینی که عشق به معبود بود در شعر فارسی رخنه کرد. با این وجود در
دورههایی که سعدی و حافظ سردمداران آن هستند عشق در بگونهای در آمد که در
مرتبهای میان عشق زمینی و آسمانی جای گرفت. ادبیات فارسی منظومههای
عاشقانه زیادی دارد.[۲۴]
اعلام: اشخاص
نادر-ابراهیمی:برای دانلود اعلام کلیک کنید.
علی اسفندیاری:برای دانلود اعلام کلیک کنید.
پروین اعتصامی:برای دانلود اعلام کلیک کنید.
عباس اقبال آشتیانی:برای دانلود اعلام کلیک کنید.
امام خمینی (ره):برای دانلود اعلام کلیک کنید.
قیصر امین پور:برای دانلود اعلام کلیک کنید.
خواه عبدالله انصاری:برای دانلود اعلام کلیک کنید.
دانلود تمام اعلام به صورت یکجا:دانلود با لینک مستقیم
پسور فایل:www.shahidbeheshtischool.blog.ir
به زودی دیگر اشخاص را برایتان می گذارم.